Mafia band JK 9
Partnine 9
فیک جونگ کوک...
انتظار داشت ی مرد کاملا متفاوت ببینه، ولی مثل اینکه یکم زیادی شبیه جونگکوک بود... تنها فرقهاشون این بود ک این یکی تتو نداشت، چشمهای کشیده ای داشت و قیافه کلاسیکی داشت... دقیقا برعکس برادرش ک تقریبا کل بدنش تتو بود و چشمهای گرد داشت و قیافه ای کاملا خشن داشت... برادر جونگکوک وقتی لنی و دید تیشرتشو دراورد و روی صندلی مخصوص تتو زدن دراز کشید... لنی دوباره شروع کرد صمیمیتشو باهاش حفظ کنه... البته ی جورایی شروع کنه ب لاس زدن...
+سلام داداش جونگکوک...
×سلام تتو ارتیست جونگکوک...
مثل اینکه برادر جونگکوک دست کمی از لاس زدنای لنی نداشت... البته عادی بود... چطور میشه مردی ب این جذابی لاس زدن بلد نباشه؟...
+من اسم دارم، اسمم لِنیه...
×تهیونگم... کیم تهیونگ...
+اووو پس فامیلی جونگکوکم کیمه...
_جئون جونگکوک!!
با صدای جونگکوک پشت سرش مثل کانگرو پرید... دوتا شوک... متفاوت بودن فامیلی ها، ظاهر شدن جونگکوک مثل جن...!
+چی؟ مگ میشه؟ اها... شما باهم دوستین ولی بِهَم میگین داداش...
_کاملا در اشتباهی... ما داداشیم.
+چ-چطور ممکنه...؟
×احساس نمیکنی ب جای فوضولی کردن باید ب کار من برسی؟!
+اوه...متاسفم.
سریع سراغ کیفش رفت و لوازماتش و اماده کرد...
+چه تتویی میخوای؟
بعد از چند ثانیه زل زدن ب لنی، بالاخره لبای کشیدشو باز کرد و با صدای هیپنوتیزم کنندش جواب داد...
×ی رژ زرشکی روی سینم ک کنارش با همون رنگ کیس مارک باشه... مارک رژه هم qp باشه...
مثل دفعه ی قبل، دوباره صورت لنی رنگ گچ میشه... جوری ک سوزن تتو از دستش افتاد و صاف رفت توی پاش... ولی خب، کیم تهیونگ استاد گرفتن وسایله توی هواس...
+واقعا ممنونم...!
×تا اینجارو اتیش نزدی کارتو شروع کن!
جونگکوک روی صندلیه کنار پنجره نشست و ب دونفر روبه روش خیره شد... لنی مثل دفعه ی قبل، روی شکم تهیونگ نشست و شروع کرد ب تتو زدن...
#جونگکوک #فیک #بی_تی_اس
فیک جونگ کوک...
انتظار داشت ی مرد کاملا متفاوت ببینه، ولی مثل اینکه یکم زیادی شبیه جونگکوک بود... تنها فرقهاشون این بود ک این یکی تتو نداشت، چشمهای کشیده ای داشت و قیافه کلاسیکی داشت... دقیقا برعکس برادرش ک تقریبا کل بدنش تتو بود و چشمهای گرد داشت و قیافه ای کاملا خشن داشت... برادر جونگکوک وقتی لنی و دید تیشرتشو دراورد و روی صندلی مخصوص تتو زدن دراز کشید... لنی دوباره شروع کرد صمیمیتشو باهاش حفظ کنه... البته ی جورایی شروع کنه ب لاس زدن...
+سلام داداش جونگکوک...
×سلام تتو ارتیست جونگکوک...
مثل اینکه برادر جونگکوک دست کمی از لاس زدنای لنی نداشت... البته عادی بود... چطور میشه مردی ب این جذابی لاس زدن بلد نباشه؟...
+من اسم دارم، اسمم لِنیه...
×تهیونگم... کیم تهیونگ...
+اووو پس فامیلی جونگکوکم کیمه...
_جئون جونگکوک!!
با صدای جونگکوک پشت سرش مثل کانگرو پرید... دوتا شوک... متفاوت بودن فامیلی ها، ظاهر شدن جونگکوک مثل جن...!
+چی؟ مگ میشه؟ اها... شما باهم دوستین ولی بِهَم میگین داداش...
_کاملا در اشتباهی... ما داداشیم.
+چ-چطور ممکنه...؟
×احساس نمیکنی ب جای فوضولی کردن باید ب کار من برسی؟!
+اوه...متاسفم.
سریع سراغ کیفش رفت و لوازماتش و اماده کرد...
+چه تتویی میخوای؟
بعد از چند ثانیه زل زدن ب لنی، بالاخره لبای کشیدشو باز کرد و با صدای هیپنوتیزم کنندش جواب داد...
×ی رژ زرشکی روی سینم ک کنارش با همون رنگ کیس مارک باشه... مارک رژه هم qp باشه...
مثل دفعه ی قبل، دوباره صورت لنی رنگ گچ میشه... جوری ک سوزن تتو از دستش افتاد و صاف رفت توی پاش... ولی خب، کیم تهیونگ استاد گرفتن وسایله توی هواس...
+واقعا ممنونم...!
×تا اینجارو اتیش نزدی کارتو شروع کن!
جونگکوک روی صندلیه کنار پنجره نشست و ب دونفر روبه روش خیره شد... لنی مثل دفعه ی قبل، روی شکم تهیونگ نشست و شروع کرد ب تتو زدن...
#جونگکوک #فیک #بی_تی_اس
۳۴.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.