عشق دبیرستانی من
£حتما رئیس شما فقط دستور بدین ولی کی رو باید بدزدم
-اسمش اته پارک ات.....توی مدرسه ی منه...تعقیبش کن و بدزدش میخوام امشب توی عمارت باشه(پوزخند)
£چشم رئیس
ویو کوک
گوشی را قطع کردم و به ات خیره شدم واقعا خوشگل و خوش اندام بود باید مال من میشد همینجوری بهش خیره بودم برگشت و نگام کرد به چشمای سیاهش خیره شدم واقعا چشمای خوشگلی داشت اه جونگکوک چی داری میگی؟زده به سرت؟نگاهم رو ازش گرفتم و به سمت صندلیم رفتم و پیش ات نشستم
ویو ات
جونگکوک کنارم نشست خواستم حرف بزنم که معلم اومد و نتونستم بگم شروع کردیم به درس خواندن وسط درس خواندن دستی روی ر*ونم گذاشته شد با تعجب سرم را به سمت جونگکوک برگردوندم و بهش نگاه کردم بهم پوزخند زدم دستم را روی دستش گذاشتم تا دستش رو بردارم ولی دستش رو بالا تر برد و آروم کنار گوشم زمزمه کرد
-هر چقدر سعی کنی دستم رو پس بزنی بیشتر دستم رو میبرم بالاتر
خشکم زده بود دستم را آروم از رو دستش برداشتم بعد از چند مین اجازه گرفتم
+معلم میشه برم بیرون؟
&آره عزیزم برو
از کلاس خارج شدم و به دستشویی رفتم و به دیوار تکیه دادم سرم را به دیوار چسبوندم چشمام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم که یهو دست کسی رو کنار سرم احساس کردم چشمام رو باز کردم نه نه
+تو....تو چرا اومدی اینجا؟اینجا دستشویی دختر است
-باید از تو اجازه بگیرم؟
+خوب...نه ولی...
دستش رو گذاشت روی لبام
-ششش.....کم حرف بزن
هیچ حرفی نزدم نزدیک گوشم شد
-انقدر در مقابل من مقاومت نکن(دستش رو گذاشت روی ر*ون ات)
بدنم یخ زده بودم دستش رو بالاتر برد که دستم را گذاشتم روی دستش گرم بود به چشمای سیاهش که مانند آسمون شب بود خیره شدم
+نکن
به چشمام خیره بود جلوتر اومد و میخواست ببوستم که یهو....
زندگی با خماری قشنگتره😂👌
منتظر پارت بعد باشین😈
-اسمش اته پارک ات.....توی مدرسه ی منه...تعقیبش کن و بدزدش میخوام امشب توی عمارت باشه(پوزخند)
£چشم رئیس
ویو کوک
گوشی را قطع کردم و به ات خیره شدم واقعا خوشگل و خوش اندام بود باید مال من میشد همینجوری بهش خیره بودم برگشت و نگام کرد به چشمای سیاهش خیره شدم واقعا چشمای خوشگلی داشت اه جونگکوک چی داری میگی؟زده به سرت؟نگاهم رو ازش گرفتم و به سمت صندلیم رفتم و پیش ات نشستم
ویو ات
جونگکوک کنارم نشست خواستم حرف بزنم که معلم اومد و نتونستم بگم شروع کردیم به درس خواندن وسط درس خواندن دستی روی ر*ونم گذاشته شد با تعجب سرم را به سمت جونگکوک برگردوندم و بهش نگاه کردم بهم پوزخند زدم دستم را روی دستش گذاشتم تا دستش رو بردارم ولی دستش رو بالا تر برد و آروم کنار گوشم زمزمه کرد
-هر چقدر سعی کنی دستم رو پس بزنی بیشتر دستم رو میبرم بالاتر
خشکم زده بود دستم را آروم از رو دستش برداشتم بعد از چند مین اجازه گرفتم
+معلم میشه برم بیرون؟
&آره عزیزم برو
از کلاس خارج شدم و به دستشویی رفتم و به دیوار تکیه دادم سرم را به دیوار چسبوندم چشمام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم که یهو دست کسی رو کنار سرم احساس کردم چشمام رو باز کردم نه نه
+تو....تو چرا اومدی اینجا؟اینجا دستشویی دختر است
-باید از تو اجازه بگیرم؟
+خوب...نه ولی...
دستش رو گذاشت روی لبام
-ششش.....کم حرف بزن
هیچ حرفی نزدم نزدیک گوشم شد
-انقدر در مقابل من مقاومت نکن(دستش رو گذاشت روی ر*ون ات)
بدنم یخ زده بودم دستش رو بالاتر برد که دستم را گذاشتم روی دستش گرم بود به چشمای سیاهش که مانند آسمون شب بود خیره شدم
+نکن
به چشمام خیره بود جلوتر اومد و میخواست ببوستم که یهو....
زندگی با خماری قشنگتره😂👌
منتظر پارت بعد باشین😈
۳.۹k
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.