بلک رز part 59
رزی
یکم فکر کردم ، بد نمیگفت . من که اينجام پس بهتره
تا وقتی که هستم خودمو با جیمین سرگرم کنم .
از جنی که بخاری بلند نمیشد قطعا قرار بود با تهیونگ عزیزش
دهن منو سرویس کنه پس بهتر بود
یه سرگرمی واسه خودم جور کنم و کی بهتر از جیمین ؟
از طرفی هم بچه پولداره و هر چی بخوام واسم جور میکنه
و هر چقدر بخوام سر به سرش بذارم عصبانی نمیشه
این خودش یه ویژگی مثبت به حساب میاد .
زوق زده جوابشو دادم ،
رزی : اوکی ، قبول میکنیم
جیمین: واقعا؟
رزی : آره چرا که نه ؟ شاید واقعا وقتشه باهات صلح کنم
جیمین: مگه قبلا تو چنگ بودیم ؟
رزی : آره خب ، من همیشه ازت خوشم نمی اومد ...
خندید و ابروها شو بالا داد،
جیمین: اگه خوشت نمیومد چرا همیشه ازم دفاع میکردی
یا بهتره بگم نمیزاشتی کسی بهم نزدیک بشه ؟
دست به سینه و طلبکارانه منتظر جوابش بود .
رزی : ام ... خب ... چیزه ... سوال خوبی ام ... جواب خوبیم داره ...
جیمین: جوابش ؟
تک سورفه ای زدم ، سرمو پایین انداختم و مشغول
بازی با انگشتام شدم ، با لحن لوس و آرومی زیر لب گفتم ،
رزی : خب چون فکر میکردم مال منی و فقط من حق دارم اذیتت کنم
خندید،
جیمین: دیونه
لبمو به دندون کشیدم، مثل اینکه دیگه حرفی بینمون نمونده باشه .
اولش فکرشم نمیکردم بخواد درباره قرار گذاشتن باهام صحبت کنه
بیشتر انگار میخواست طلبشو ازم بگیره اما ...
به خاطر همین رفتاراش همیشه غیر قابل پیشبینی بود.
رزی : خب دیگه حرفا تو زدی ، منم میرم
دستمو سمت دسگیره ماشین بردم و خواستم
پیاده شم اما دستمو گرفت و مانع شد .
سؤال نگاهش کردم ،
جیمین: میخوای بریم یه دوری بزنیم ؟
ابرومو بالا دادم ،
رزی : کجا مثلا ؟!
جیمین: هر جا که تو بگی
لبخند شیطانی زد و چشمامو ریز کردم ،
رزی : باشهههه
جامو رو صندلی خوش کردم ، اونم ماشینو روشن کرد و راه افتاد ...
جیمین: حالا کجا بریم مادمازل ؟
رزی : مشخصه هر جا که بستنی داشته باشه
جیمین: ظاهرا علاقه زیادی به بستنی داری
رزی : حرف نزن فقط برو
خندید و سرعت ماشینو بیشتر کرد ...
بچهها واقعا معذرت میخوام که کم نوشتم
امروز واقعا حالم خوش نبود
همینم که نوشتم نخواستم شما ازم دل سرد بشین 🙏🙏
یکم فکر کردم ، بد نمیگفت . من که اينجام پس بهتره
تا وقتی که هستم خودمو با جیمین سرگرم کنم .
از جنی که بخاری بلند نمیشد قطعا قرار بود با تهیونگ عزیزش
دهن منو سرویس کنه پس بهتر بود
یه سرگرمی واسه خودم جور کنم و کی بهتر از جیمین ؟
از طرفی هم بچه پولداره و هر چی بخوام واسم جور میکنه
و هر چقدر بخوام سر به سرش بذارم عصبانی نمیشه
این خودش یه ویژگی مثبت به حساب میاد .
زوق زده جوابشو دادم ،
رزی : اوکی ، قبول میکنیم
جیمین: واقعا؟
رزی : آره چرا که نه ؟ شاید واقعا وقتشه باهات صلح کنم
جیمین: مگه قبلا تو چنگ بودیم ؟
رزی : آره خب ، من همیشه ازت خوشم نمی اومد ...
خندید و ابروها شو بالا داد،
جیمین: اگه خوشت نمیومد چرا همیشه ازم دفاع میکردی
یا بهتره بگم نمیزاشتی کسی بهم نزدیک بشه ؟
دست به سینه و طلبکارانه منتظر جوابش بود .
رزی : ام ... خب ... چیزه ... سوال خوبی ام ... جواب خوبیم داره ...
جیمین: جوابش ؟
تک سورفه ای زدم ، سرمو پایین انداختم و مشغول
بازی با انگشتام شدم ، با لحن لوس و آرومی زیر لب گفتم ،
رزی : خب چون فکر میکردم مال منی و فقط من حق دارم اذیتت کنم
خندید،
جیمین: دیونه
لبمو به دندون کشیدم، مثل اینکه دیگه حرفی بینمون نمونده باشه .
اولش فکرشم نمیکردم بخواد درباره قرار گذاشتن باهام صحبت کنه
بیشتر انگار میخواست طلبشو ازم بگیره اما ...
به خاطر همین رفتاراش همیشه غیر قابل پیشبینی بود.
رزی : خب دیگه حرفا تو زدی ، منم میرم
دستمو سمت دسگیره ماشین بردم و خواستم
پیاده شم اما دستمو گرفت و مانع شد .
سؤال نگاهش کردم ،
جیمین: میخوای بریم یه دوری بزنیم ؟
ابرومو بالا دادم ،
رزی : کجا مثلا ؟!
جیمین: هر جا که تو بگی
لبخند شیطانی زد و چشمامو ریز کردم ،
رزی : باشهههه
جامو رو صندلی خوش کردم ، اونم ماشینو روشن کرد و راه افتاد ...
جیمین: حالا کجا بریم مادمازل ؟
رزی : مشخصه هر جا که بستنی داشته باشه
جیمین: ظاهرا علاقه زیادی به بستنی داری
رزی : حرف نزن فقط برو
خندید و سرعت ماشینو بیشتر کرد ...
بچهها واقعا معذرت میخوام که کم نوشتم
امروز واقعا حالم خوش نبود
همینم که نوشتم نخواستم شما ازم دل سرد بشین 🙏🙏
۶.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.