ستاره ی درخشان من
پارت بیست و یکم
شوگا : خوب بیا اب پرتقال بخوریم.
ا/ت : باشه. راستی شوگا یه سوال ازت دارم
شوگا : بپرس
ا/ت : خوب راستش تو تنها زندگی میکنی؟
شوگا : اره . خب راستش من توی تصادف پدر و مادرم و خواهرم و از دست دادم و فقط خودم زنده موندم. راستی تو چی؟
ا/ت : پدرو مادرم از هم طلاق گرفتن و من و تنها گذاشتن هیچکدومشون نخاستن من باهاشون زندگی کنم.
شوگا : خیلی متاسفم.
ا/ت : چرا تو؟ مگه تو کاری کردی
شوگا : نه. همینطوری
ا/ت : ( خنده ) باشه
شوگا : راستش که الان دوتایی اینجاییم میخام چیزی رو بهت بگم. راستش برای امنیت خودم و خودت میریم یه کشور دیگه زندگی میکنیم.
ا/ت : واقعا؟
شوگا : اره.( لبخند) جایی میریم ک هیچکس دستش به ما نرسه. ما تا یک ماه دیگه میریم. پس تا یک ماه وسایلاتون کم کم جمع کن
ا/ت: باشه.....
شوگا : خوب بیا اب پرتقال بخوریم.
ا/ت : باشه. راستی شوگا یه سوال ازت دارم
شوگا : بپرس
ا/ت : خوب راستش تو تنها زندگی میکنی؟
شوگا : اره . خب راستش من توی تصادف پدر و مادرم و خواهرم و از دست دادم و فقط خودم زنده موندم. راستی تو چی؟
ا/ت : پدرو مادرم از هم طلاق گرفتن و من و تنها گذاشتن هیچکدومشون نخاستن من باهاشون زندگی کنم.
شوگا : خیلی متاسفم.
ا/ت : چرا تو؟ مگه تو کاری کردی
شوگا : نه. همینطوری
ا/ت : ( خنده ) باشه
شوگا : راستش که الان دوتایی اینجاییم میخام چیزی رو بهت بگم. راستش برای امنیت خودم و خودت میریم یه کشور دیگه زندگی میکنیم.
ا/ت : واقعا؟
شوگا : اره.( لبخند) جایی میریم ک هیچکس دستش به ما نرسه. ما تا یک ماه دیگه میریم. پس تا یک ماه وسایلاتون کم کم جمع کن
ا/ت: باشه.....
۱۵.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.