دختری در شب
دختری در شب
پارت2
از دید کاتسومی:
به شکل انسان در اومدم و اون پسره گفت:موهبتت خیلی به درد ما میخوره
(راستی بچه ها اگر کاتسومی خیلی ناراحت باشه و نزدیک گریه کردن باشه تو موهاش رگه آبی میزنه)
از دید چویا:
بعد از این جمله سرشو پایین انداخت و موهاش اومد رو صورتش
دختره:هیچکس منو بخاطر خودم نمیخاد
بعد موهاش رگه های آبی زد
گفتم:چه اتفاقی برای موهات افتاد؟
یه برگه مچاله داد دستم:
رگه قرمز:وقتی از کسی خیلی عصبانی میشم
رگه صورتی:وقتی عاشق کسی میشم
رگه آبی:وقتی خیلی ناراحتم و در حال گریه کردنم
گفتم:شوخی میکنی؟
فریاد زد:چرا نمیفهمی؟ وقتی تو دنیا هیچکسی دوست نداشته باشه چه حسی بهت دست میده؟ بدون پدر مادر، بدون دوست
بعدشم تو سن 15 سالگی از یتیم خونه فرار کنی؟! هیچ جای خابی نداشته باشی؟! هیچ غذایی برای خوردن نداشته باشی؟!
همه منو بخاطر موهبتام میخان!!!!
بعدشم زانو زد و شروع به گریه کردن کرد و کل موهاش فیروزه ای شد(این یعنی حداکثر ناراحتی)
رفتم پیشش، دستمالو گذاشتم رو صورتش
تعجب کرد و موهاش پرید بالا:ما اینجا تورو بخاطر خودت میخایم
بعد بیهوش شد
بلندش کردم و بردمش مافیا پیش موری سان
گفت:باید لباساشو عوض کنی
من:چیییییییی؟
م. س:اون با این لباسا نمیتونه عضو مافیا شه
منم ناچار گذاشتمش تو یه اتاق و با قدرت جاذبه ام یه لباس و دامن مشکی بدون اینکه ببینمش تنش کردم
بعد از چند دقیقه بهوش اومد
از دید کامی:
بهوش اومد
وقتی بهوش اومدم تو یه اتاق با تخت گرم و نرم بودم
من:هاه، این اولین باریه که رو تخت میخابم
از اتاقم رفتم بیرون
روبروم مثل محله کلیییییی اتاق دیگه مثل اتاق من بود و بالای هر کدوم اسم داشت
به ترتیب اسم همشونو خوند
اکوتاگاوا سان_هیگوچی سان_الیس سان_گین سان_چویا سان
و بعدم یه اتاق بی اسم که من توش بودم
رفتم تو سالن
اندازه 10 تا خونه بود😱
خییییلیییی بزرگ بود
از پله ها رفتم پایین صدای کفشای پاشنه بلندم رو شنیدم
ولی یادم اومد:منکه کفش نداشتم
به سر و وعضم نگاه کردم دیدم یه لباس و دامن سیاه تنمه با کفش پاشنه بلند
رفتم پایین و دیدم اتاقی هست به اسم:دفتر موری ساما
در زدم و یکی گفت:بفرما
درو باز کردم و دو نفرو دیدم
1:یه مرده که رو صندلی نشسته بود
2:همون پسره که بیهوشم کرد
گفتم:تو همونی؟
پسره:بله😒
اون مرده گفت:چویا سان بهش توضیح ندادی؟
پسره گفت:موری سان چطوری بهش میگفتم، خیلی وحشی بازی در میاورد
من قاتی کردم و گفتم:وایسین وایسین، الان من دو سوال دارم و یه نکته
سوال اول:ایم این پسره چویا هست؟
سوال دوم:اسم این مرده موری هست؟
نکته:من طبیعتا داشتم دزدیده میشدم وحشی بازی در نمیاوردم؟
پارت3 یکم دیگه🕊🍙
پارت2
از دید کاتسومی:
به شکل انسان در اومدم و اون پسره گفت:موهبتت خیلی به درد ما میخوره
(راستی بچه ها اگر کاتسومی خیلی ناراحت باشه و نزدیک گریه کردن باشه تو موهاش رگه آبی میزنه)
از دید چویا:
بعد از این جمله سرشو پایین انداخت و موهاش اومد رو صورتش
دختره:هیچکس منو بخاطر خودم نمیخاد
بعد موهاش رگه های آبی زد
گفتم:چه اتفاقی برای موهات افتاد؟
یه برگه مچاله داد دستم:
رگه قرمز:وقتی از کسی خیلی عصبانی میشم
رگه صورتی:وقتی عاشق کسی میشم
رگه آبی:وقتی خیلی ناراحتم و در حال گریه کردنم
گفتم:شوخی میکنی؟
فریاد زد:چرا نمیفهمی؟ وقتی تو دنیا هیچکسی دوست نداشته باشه چه حسی بهت دست میده؟ بدون پدر مادر، بدون دوست
بعدشم تو سن 15 سالگی از یتیم خونه فرار کنی؟! هیچ جای خابی نداشته باشی؟! هیچ غذایی برای خوردن نداشته باشی؟!
همه منو بخاطر موهبتام میخان!!!!
بعدشم زانو زد و شروع به گریه کردن کرد و کل موهاش فیروزه ای شد(این یعنی حداکثر ناراحتی)
رفتم پیشش، دستمالو گذاشتم رو صورتش
تعجب کرد و موهاش پرید بالا:ما اینجا تورو بخاطر خودت میخایم
بعد بیهوش شد
بلندش کردم و بردمش مافیا پیش موری سان
گفت:باید لباساشو عوض کنی
من:چیییییییی؟
م. س:اون با این لباسا نمیتونه عضو مافیا شه
منم ناچار گذاشتمش تو یه اتاق و با قدرت جاذبه ام یه لباس و دامن مشکی بدون اینکه ببینمش تنش کردم
بعد از چند دقیقه بهوش اومد
از دید کامی:
بهوش اومد
وقتی بهوش اومدم تو یه اتاق با تخت گرم و نرم بودم
من:هاه، این اولین باریه که رو تخت میخابم
از اتاقم رفتم بیرون
روبروم مثل محله کلیییییی اتاق دیگه مثل اتاق من بود و بالای هر کدوم اسم داشت
به ترتیب اسم همشونو خوند
اکوتاگاوا سان_هیگوچی سان_الیس سان_گین سان_چویا سان
و بعدم یه اتاق بی اسم که من توش بودم
رفتم تو سالن
اندازه 10 تا خونه بود😱
خییییلیییی بزرگ بود
از پله ها رفتم پایین صدای کفشای پاشنه بلندم رو شنیدم
ولی یادم اومد:منکه کفش نداشتم
به سر و وعضم نگاه کردم دیدم یه لباس و دامن سیاه تنمه با کفش پاشنه بلند
رفتم پایین و دیدم اتاقی هست به اسم:دفتر موری ساما
در زدم و یکی گفت:بفرما
درو باز کردم و دو نفرو دیدم
1:یه مرده که رو صندلی نشسته بود
2:همون پسره که بیهوشم کرد
گفتم:تو همونی؟
پسره:بله😒
اون مرده گفت:چویا سان بهش توضیح ندادی؟
پسره گفت:موری سان چطوری بهش میگفتم، خیلی وحشی بازی در میاورد
من قاتی کردم و گفتم:وایسین وایسین، الان من دو سوال دارم و یه نکته
سوال اول:ایم این پسره چویا هست؟
سوال دوم:اسم این مرده موری هست؟
نکته:من طبیعتا داشتم دزدیده میشدم وحشی بازی در نمیاوردم؟
پارت3 یکم دیگه🕊🍙
۲.۲k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.