دو پارتی جین پارت ۲
ا.ت:نه نه بمون خداروشکر ایندفعه میتونیم شامو باهم بخوریم جین: بله بله شام با شما میچسبه شامو خوردیم خسته بودم رفتم رو تخت نشستم و با گوشیم ور میرفتم که خواهرم زنگ زد جین:الو سلام چه عجب به من زنگ زدی خواهرش:سلام برادر گرامی خو منم مثل تو کار دارم بیکار نیستم که جین:خندیم و گفتم خوب حالا چیکار داشتی خواهرش:خو میخواستم تولدتو تبریک بگم جین:مگه تولدمه؟؟؟خواهرش:به به اقا جین سربه هوا شدیا ا.ت:داشتم میرفتم سمت اتاق که صدای خنده جین کاری کرد وایسم جین:خو اره دیگه سر به هوا شدم خواهرش:خوب دیگه تبریکم که گفتم خدافظ برادر گرامی جین:خندم گرفته بود با خنده گفتم خدافظ عشقم ا.ت:ع...ع...شقم!!!!!با ناراحتی رفتم کنار جین جین:چیزی شده؟؟؟ا.ت:نه نه بخواب خوابم نمیبرد ولی جین خوابیده بود رفتم یه کوله برداشتم چندتا لباس برداشتمو رفتم با ماشین سمت خونه دوستم (فردا)جین:پاشدم دیدم ا.ت نیست هرچی بهش زنگ میزدم جواب نمیداد (پایان فلش بک)جین:با بی حالی پاشدم میخواستم برم سمت کمپانی ولی مسیرمو عوض کردمو رفتم سمت پارکی که با ا.ت اشنا شدم نشستم رو نیمکت ا.ت:رفتم سمت پارکی که با جین اشنا شدم داشتم راه میرفتم که جینو دیدم راهمو کج کردم جین:نگا کردم دیدم ا.ت اونجاس به سمتش دویدم ا.تتتت وایساااا ا.ت:وایسادم برگشتم سمتش چی میخوایییی هانننن برو پیش همونی مه دوسش داری جین:چی چیمیگی من من فقط ترو دوست دارم!!!!ا.ت:با اصبانیت میزدم به سینهی جین و گریه میکردم جین:داشت میزد منو خودمم گریم گرفته بود گرفتمش و بغلش کردم ا.ت گریه نکن منم گریم میگیره ا.ت:هق ولی هق تو یکی دیگرو دوس داری جین:اگه منظورت با دیشبه اون ابجیم بود زنگ زده بود تولدمو تبریک بگه ا.ت:جدی جین:اره ا.ت:پس بیا بریم خونه جین:باشه رفتیم خونه که دیدم چند نفر گفتم سوپرایزززز چی چی چیشدددد ا.ت:من رفتم خونه دوستم ولی ابجیت زنگ زدو گفت میخواد سوپرایزت کنه منم جریانو تعریف کردمو اونم بهم گفت که چیشده جین:اشک تو چشمم جم شده بود ولی نتونستمو گریه کردمو ا.ت رو بغل کردم مرسی مرسی ازت ممنونم که هستییی ا.ت:منم خوشحالم که هستیی ولدر واید هندسامم
۶.۲k
۰۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.