رز وحشی فیک تهیونگ
پارت:1
سن:
تهیونگ:۲۷
ات:۱۸
ارا:۱۹(دوست ات)
علامت ها:
|تهیونگ+|ات-|ارا*|
"ویو تهیونگ"
اون شب دوباره رفته بودم بار دسته دوتا از دخترا ک چشممو گرفته بودن رو گرفتم و با خودم بردم خونه البته خودشون هم از اول همین رو میخاستن
ویو فردا صبح:
از خواب بیدار شدم دیدم جفتشون هنوز لخت پیشم خوابیدن بلند شدم و بلند گفتم:
+بیدار شین(جدی
یکیشون یکم تکون خورد و گفت:
@ ددی بزار هنوز بخوابیم
ایندفه تن صدامو بردم بالاتر
+گفتم بلندشین از خونم گم شین
جفتشون نشستن روی تخت
+انگار زبون ادمیزاد حالیتون نیست نه
بلند شدم و دسته جفتشو گرفتم و از اتاق انداختم بیرون و در رو بستم صداشون اومد ک گفتن:
@ لباس هامون رو بده
از روی زمین لباس هاشون رو برداشتم و دوباره در رو باز کردم و پرت کردم توی صورتشون و درو محکم بستم رفتم سمت حموم
بعد از 15مین در اومدم و اماده شدم تا برم شرکت
داشتن ی شرکت واسه اینکه کسی شک نکنه مافیایی خوبه اگ معروف ترین شرکت کره باشه بهتر
ویو ات
پ.ات:یعنی چی حقوقتو ندادن هااا میفهمی چی میگی (با داد
-گفتن هنوز زوده من 18ساله چیکار کنم ک باید کثافت کاریایی بابامو جمع کنم
سوزشه زیادی رو روی صورتم حس کردم بازم بهم سیلی زد سرمو اوردم بالا و با تنفر ب بابام نگاه کردم
-ازت متنفرم
پ.ات:مثل اینکه تو ادم نمیشی
موهام رو دور دستش پیچید و پرتم کرد روی زمین و شروع کرد لگد زدن به شکمم
بعد از اینکه خسته شد سرش رو اورد پایین و بهم گفت:
پ.ات:یا تا امشب پول رو برام میاری یا خودم میکشمت
و رفت
بابام قبلا اینجوری نبود اما بعد از مرگ مامانم ک اصلا از عمد نبود اینجوری شد اون فکر میکرد من مامان خودمو کشتم
"فلش بک"
زمانی ک ات فقط 6 سالش بود و با پدر و مادرش رفته بود پارک
اونور جاده بستنی میبینه و خیلی اصرار میکنه ک براش بخرن
پدرش میگه من اینجا میمونم شما بریم بخرین
مادرش هم دست ات رو میگره و میرن سمت بستنی فروشی بعد از خریدن بستنی موقع برگشت ات میدوعه سمت باباش تا بره پیشش همون موقع ی ماشین با سرعت بالا میاد سمتش
مامانش سریع میاد و ات رو هل میده اما ماشین به خودش میخوره و چون سرعت ماشین زیاد بوده همونجا میمیره و پدرش هم همیشه اونو مقصر نیدونسته و بعدش دیگه کار نمیکنه و همش مست میکنه
"پایان فلش بک"
...ادامه دارد
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
*دوباره گذاشتمش ی جایی اشتباه بود 🙂🚬*
سن:
تهیونگ:۲۷
ات:۱۸
ارا:۱۹(دوست ات)
علامت ها:
|تهیونگ+|ات-|ارا*|
"ویو تهیونگ"
اون شب دوباره رفته بودم بار دسته دوتا از دخترا ک چشممو گرفته بودن رو گرفتم و با خودم بردم خونه البته خودشون هم از اول همین رو میخاستن
ویو فردا صبح:
از خواب بیدار شدم دیدم جفتشون هنوز لخت پیشم خوابیدن بلند شدم و بلند گفتم:
+بیدار شین(جدی
یکیشون یکم تکون خورد و گفت:
@ ددی بزار هنوز بخوابیم
ایندفه تن صدامو بردم بالاتر
+گفتم بلندشین از خونم گم شین
جفتشون نشستن روی تخت
+انگار زبون ادمیزاد حالیتون نیست نه
بلند شدم و دسته جفتشو گرفتم و از اتاق انداختم بیرون و در رو بستم صداشون اومد ک گفتن:
@ لباس هامون رو بده
از روی زمین لباس هاشون رو برداشتم و دوباره در رو باز کردم و پرت کردم توی صورتشون و درو محکم بستم رفتم سمت حموم
بعد از 15مین در اومدم و اماده شدم تا برم شرکت
داشتن ی شرکت واسه اینکه کسی شک نکنه مافیایی خوبه اگ معروف ترین شرکت کره باشه بهتر
ویو ات
پ.ات:یعنی چی حقوقتو ندادن هااا میفهمی چی میگی (با داد
-گفتن هنوز زوده من 18ساله چیکار کنم ک باید کثافت کاریایی بابامو جمع کنم
سوزشه زیادی رو روی صورتم حس کردم بازم بهم سیلی زد سرمو اوردم بالا و با تنفر ب بابام نگاه کردم
-ازت متنفرم
پ.ات:مثل اینکه تو ادم نمیشی
موهام رو دور دستش پیچید و پرتم کرد روی زمین و شروع کرد لگد زدن به شکمم
بعد از اینکه خسته شد سرش رو اورد پایین و بهم گفت:
پ.ات:یا تا امشب پول رو برام میاری یا خودم میکشمت
و رفت
بابام قبلا اینجوری نبود اما بعد از مرگ مامانم ک اصلا از عمد نبود اینجوری شد اون فکر میکرد من مامان خودمو کشتم
"فلش بک"
زمانی ک ات فقط 6 سالش بود و با پدر و مادرش رفته بود پارک
اونور جاده بستنی میبینه و خیلی اصرار میکنه ک براش بخرن
پدرش میگه من اینجا میمونم شما بریم بخرین
مادرش هم دست ات رو میگره و میرن سمت بستنی فروشی بعد از خریدن بستنی موقع برگشت ات میدوعه سمت باباش تا بره پیشش همون موقع ی ماشین با سرعت بالا میاد سمتش
مامانش سریع میاد و ات رو هل میده اما ماشین به خودش میخوره و چون سرعت ماشین زیاد بوده همونجا میمیره و پدرش هم همیشه اونو مقصر نیدونسته و بعدش دیگه کار نمیکنه و همش مست میکنه
"پایان فلش بک"
...ادامه دارد
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
*دوباره گذاشتمش ی جایی اشتباه بود 🙂🚬*
۶۵.۳k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.