"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
"ویو تهیونگ"
انا؛خو..چ..چرا ..دادمیزنی؟( ناراحت)
ته: هوف...برگرد بالاا
دستمو دور شونش انداختم و با خودم بالا بردم
..............
انا: دقیقا داری چیکار میکنی؟( دست به سینه ،عصبی پشت تهیونگ)
به عقب رفتم کنارش به تخت نگاه کردم
ته: بیا دیگه راحتیی
انا: کیم تهیونگ( داد
ته: وای انا ..جدیدا زیاد داد نمیزنی ؟
انا: اخه این یعنی چی مگه بچم؟
(تهیونگ برداشته با مُتکا یه طرف تخت و چیده و طرف دیگشم که خودش میخوابه...دوتا هم پتو برایه انا گذاشته )
انا: میترسی بیوفتم؟
ته: خو یه درصد در نظر بگیر بیوفته یا اصلا بزار اطرافت گرم و نرم باشه
انا به سمت تخت رفت و دمر کلشو داخل بالش فرو برد
انا: خدااا.....
به سمتش رفتم و کنار تخت نشستم و شونه هاشو گرفتم
ته: بلند شو اینطوری نمیتونی بخوابییی..
با حرص نگام کرد
و اون دستم که برایه رسیده به شونش از جلوش رد میشدو گاز گرفت
ته: هعععییییییییی...اناا...نکننن.مگه حیوونیییی ...میگم نکن
ازم جدا شد
انا: تهیونگ جونمممم؟؟؟
ته: ایی...چرا انقدر محکم گاز میگیری؟...چیه؟
انا: تروخدا انقدر گیرر ندهههه
ته: چرا؟؟...اینطوری که اذیت میشی
انا: من راحتم
ته: نه....ایی...یه مدته دیگه
انا: ببینم قصد عذاب دادنمو داری؟...جهنممم...حداقل برو از غذایه اجوما بیاررر
ته: چی؟؟....ببینم منبه ابه یا معده؟؟
انا: میری یا نه؟( عصبی
ته: باشه باشهه
انا: ممنونم( کیوت
خدایا فازش چیه این؟
"ویو انالی"
نزدیک دوماهه که هر روز عین گاو میخورم ، تهیونگ اذیتم میکنه...حتی بعضی وقتا دلم میخواد از دستش سر به بیابون بزارمم...و بگم که روز به روز ویاره چییزایه جدید میکنم
اینم از ماا...حتی اجازه ندارم راه برمم.انقدر نشستم احساس میکنم باsنم صاف شده
حنی تلوزیونم داخل اتاقمه
رو تخت لم داده بودم و با اب نباتی که داخل دهنم بود به تلوزیون نگاه میکردم
انا: بیا اینا هم به عشقشون رسیدن...و همین الان عشقه ما معلوم نیست کجاستتتت(حرص
اب نباتو داخل دهنم میچرخوندم و لiس میزدم
ببینم...عادیه که دلم....میخواد .....
وای نه نمیتونم با هاش رابطه داشته باشمم
دلم میخواددددد
ولی خوب اگه براش....
__________
حدس بزنید😂
"ویو تهیونگ"
انا؛خو..چ..چرا ..دادمیزنی؟( ناراحت)
ته: هوف...برگرد بالاا
دستمو دور شونش انداختم و با خودم بالا بردم
..............
انا: دقیقا داری چیکار میکنی؟( دست به سینه ،عصبی پشت تهیونگ)
به عقب رفتم کنارش به تخت نگاه کردم
ته: بیا دیگه راحتیی
انا: کیم تهیونگ( داد
ته: وای انا ..جدیدا زیاد داد نمیزنی ؟
انا: اخه این یعنی چی مگه بچم؟
(تهیونگ برداشته با مُتکا یه طرف تخت و چیده و طرف دیگشم که خودش میخوابه...دوتا هم پتو برایه انا گذاشته )
انا: میترسی بیوفتم؟
ته: خو یه درصد در نظر بگیر بیوفته یا اصلا بزار اطرافت گرم و نرم باشه
انا به سمت تخت رفت و دمر کلشو داخل بالش فرو برد
انا: خدااا.....
به سمتش رفتم و کنار تخت نشستم و شونه هاشو گرفتم
ته: بلند شو اینطوری نمیتونی بخوابییی..
با حرص نگام کرد
و اون دستم که برایه رسیده به شونش از جلوش رد میشدو گاز گرفت
ته: هعععییییییییی...اناا...نکننن.مگه حیوونیییی ...میگم نکن
ازم جدا شد
انا: تهیونگ جونمممم؟؟؟
ته: ایی...چرا انقدر محکم گاز میگیری؟...چیه؟
انا: تروخدا انقدر گیرر ندهههه
ته: چرا؟؟...اینطوری که اذیت میشی
انا: من راحتم
ته: نه....ایی...یه مدته دیگه
انا: ببینم قصد عذاب دادنمو داری؟...جهنممم...حداقل برو از غذایه اجوما بیاررر
ته: چی؟؟....ببینم منبه ابه یا معده؟؟
انا: میری یا نه؟( عصبی
ته: باشه باشهه
انا: ممنونم( کیوت
خدایا فازش چیه این؟
"ویو انالی"
نزدیک دوماهه که هر روز عین گاو میخورم ، تهیونگ اذیتم میکنه...حتی بعضی وقتا دلم میخواد از دستش سر به بیابون بزارمم...و بگم که روز به روز ویاره چییزایه جدید میکنم
اینم از ماا...حتی اجازه ندارم راه برمم.انقدر نشستم احساس میکنم باsنم صاف شده
حنی تلوزیونم داخل اتاقمه
رو تخت لم داده بودم و با اب نباتی که داخل دهنم بود به تلوزیون نگاه میکردم
انا: بیا اینا هم به عشقشون رسیدن...و همین الان عشقه ما معلوم نیست کجاستتتت(حرص
اب نباتو داخل دهنم میچرخوندم و لiس میزدم
ببینم...عادیه که دلم....میخواد .....
وای نه نمیتونم با هاش رابطه داشته باشمم
دلم میخواددددد
ولی خوب اگه براش....
__________
حدس بزنید😂
۲۶.۶k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.