p2
*ات*
پلاستیکو از جیهوپ گرفتم و رف...منم در اتاقو بستم و شروع کردم به خوردن..
ات : چه چیزی میتونه باشه بکشمش...
به پلاستیک کوکیا نگا کردم و نوشته روشو خوندم
ات : کوکی های خرگوش کوکو؟ بچه مسخره کردی؟.....صبر کن بینم...همینههههههههه...میتونه یه پسر جذاب باشه با گوشای خرگوشی با پس زمینه کوکی...نه خیلی بچگونه میشه...داش ولی کی اهمیت میده من میخوام خلاقیتمو ببینم میخوام یه چهره جذاب خلق کنم...اوکی اوکی..بریم تو کارش...
اعتراف میکنم خیلی سخت بود...و بعد 1 ماه...بالاخره تمومش کردم با کلی اضطراب و دلهره
با کلی ذوق از اتاق اومدم بیرون
ات : جیغغغغغغغغغغ
یونگی : یا عیسی مسیح
ات : بالاخرههههه...بالاخرههههه تموم شدددددددددد
جیمین : این چیه؟
ات : این ذهن خلاق منهههه...من خالق این موجود...این طراحی جذابممممم
تهیونگ : ات میدونی این یه نقاشیه فقد...ولی ناموسن چهره پسره خیلی جذاب شد.
جیمین : رو پسره کراش زدم واقعا سلیقه خوبی داری
جیهوپ : تحت تاثیر قرار گرفتم.
یونگی : بهت افتخار میکنم
ات : ممنون...ها راستی موندم بین اسم بانکوک و جونگکوک
تهیونگ : چطور؟
ات : حیفه خرگوشم بدون اسم بمونههه
تهیونگ : داش داری شوخ...
جیهوپ : جونگکوک چطوره؟
ات : اومممم...عالیهههه
برگشتم تو اتاق..
ات : من تو یکی رو یه جای امن نگه میدارم... جایی که هیچ کثافتی توش دید نمیزنه...و اون جا جاییی نی جزززز😈.................زیر تخت •-•
نقاشی گزاشتم زیر تختم و دیدم ساعت 11 شبه
ات : اخیییش وقت خوابه.
رو تخت دراز کشیدم و به خواب رفتم.
____________
کوک : ات؟ ات؟
چشمامو باز کردم که دیدم....
ات : جیغغغغغغ...خرگوش من تو واقعیی
کوک : اینجا عالم خوابته شامپانزه
ات : شمپانزه؟ (눈‸눈)
کوک : این اسمی نبود که رو خودت گزاشتی؟
ات : شاید.....وا....وایییی خدایاااا اینجا چیهههههه
رودخونه از شکلات...
کاسپلی شخصیتهای انیمه ای...
مبل و صندلی از پاستیل....کوکییییییییی....ادمک درست شده از کوکییییی
ات : اجازه هس بخورمت؟ ( T^T )
_______________
*یونگی*
این دختر چرا نمیخوابه صداش تا اتاق رسیده
یونگی: اتتتت...صداتو بیار پایین...
ات : کوکیییی نپصمممرملقخثخرنرن
یونگی : ملت خوابن اتتتتتتت
انگار حرف ت کلش نمیره....
بلند شدم رفتم با لگد در اتاقشو باز کردم.
یونگی : اتتتتتتتتتت
*ات*
عین جن زده از خواب پریدم
ات : ات و زهر مارررررر عاشغال
یونگی : صداتو بیار پایین مردم خوابن
ات : من که خواب بودم.
یونگی :🗿
ات : چیه؟
یونگی : خواهر حرف زدن تو خواب جای خود ولی اینکه هزیون بگی تو خواب و جیغ و داد کنی اصن منطقی نیس.
ات : اوکی نمیکنم برو بخواب.
یونگی : امیدوارم اینطوری باشه.
*ات*
یونگی رف بیرون و منم به خوابم ادامه دادم.
پلاستیکو از جیهوپ گرفتم و رف...منم در اتاقو بستم و شروع کردم به خوردن..
ات : چه چیزی میتونه باشه بکشمش...
به پلاستیک کوکیا نگا کردم و نوشته روشو خوندم
ات : کوکی های خرگوش کوکو؟ بچه مسخره کردی؟.....صبر کن بینم...همینههههههههه...میتونه یه پسر جذاب باشه با گوشای خرگوشی با پس زمینه کوکی...نه خیلی بچگونه میشه...داش ولی کی اهمیت میده من میخوام خلاقیتمو ببینم میخوام یه چهره جذاب خلق کنم...اوکی اوکی..بریم تو کارش...
اعتراف میکنم خیلی سخت بود...و بعد 1 ماه...بالاخره تمومش کردم با کلی اضطراب و دلهره
با کلی ذوق از اتاق اومدم بیرون
ات : جیغغغغغغغغغغ
یونگی : یا عیسی مسیح
ات : بالاخرههههه...بالاخرههههه تموم شدددددددددد
جیمین : این چیه؟
ات : این ذهن خلاق منهههه...من خالق این موجود...این طراحی جذابممممم
تهیونگ : ات میدونی این یه نقاشیه فقد...ولی ناموسن چهره پسره خیلی جذاب شد.
جیمین : رو پسره کراش زدم واقعا سلیقه خوبی داری
جیهوپ : تحت تاثیر قرار گرفتم.
یونگی : بهت افتخار میکنم
ات : ممنون...ها راستی موندم بین اسم بانکوک و جونگکوک
تهیونگ : چطور؟
ات : حیفه خرگوشم بدون اسم بمونههه
تهیونگ : داش داری شوخ...
جیهوپ : جونگکوک چطوره؟
ات : اومممم...عالیهههه
برگشتم تو اتاق..
ات : من تو یکی رو یه جای امن نگه میدارم... جایی که هیچ کثافتی توش دید نمیزنه...و اون جا جاییی نی جزززز😈.................زیر تخت •-•
نقاشی گزاشتم زیر تختم و دیدم ساعت 11 شبه
ات : اخیییش وقت خوابه.
رو تخت دراز کشیدم و به خواب رفتم.
____________
کوک : ات؟ ات؟
چشمامو باز کردم که دیدم....
ات : جیغغغغغغ...خرگوش من تو واقعیی
کوک : اینجا عالم خوابته شامپانزه
ات : شمپانزه؟ (눈‸눈)
کوک : این اسمی نبود که رو خودت گزاشتی؟
ات : شاید.....وا....وایییی خدایاااا اینجا چیهههههه
رودخونه از شکلات...
کاسپلی شخصیتهای انیمه ای...
مبل و صندلی از پاستیل....کوکییییییییی....ادمک درست شده از کوکییییی
ات : اجازه هس بخورمت؟ ( T^T )
_______________
*یونگی*
این دختر چرا نمیخوابه صداش تا اتاق رسیده
یونگی: اتتتت...صداتو بیار پایین...
ات : کوکیییی نپصمممرملقخثخرنرن
یونگی : ملت خوابن اتتتتتتت
انگار حرف ت کلش نمیره....
بلند شدم رفتم با لگد در اتاقشو باز کردم.
یونگی : اتتتتتتتتتت
*ات*
عین جن زده از خواب پریدم
ات : ات و زهر مارررررر عاشغال
یونگی : صداتو بیار پایین مردم خوابن
ات : من که خواب بودم.
یونگی :🗿
ات : چیه؟
یونگی : خواهر حرف زدن تو خواب جای خود ولی اینکه هزیون بگی تو خواب و جیغ و داد کنی اصن منطقی نیس.
ات : اوکی نمیکنم برو بخواب.
یونگی : امیدوارم اینطوری باشه.
*ات*
یونگی رف بیرون و منم به خوابم ادامه دادم.
۱۰۲.۹k
۰۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.