زندگی مخفی پارت سی هشت بخش دوم
جیمین:من من یکم نیاز دارم تنها باشم
ببخشید یونگی
از اتاق رفتم بیرون
رفتم تو اتاقم
یه دفعه تو زندگیم شانس آوردم
رزی تو اتاق نبود
فقط یه جمله تو ذهنم تکرار میشد
«پارک جیمین من عاشقتم»
چرا تا الان نفهمیده بودم
رزی:جیمین میتونم بیام تو
جیمین:بیا نونا
رزی اومد تو و منم پریدم بغلش
و زار زار گریه کردم
نمیدونم چرا
چون الان بهترین دوستم بهم اعتراف کرده بود
چون منم یه حس عجیبی بهش داشتم
ولی اهیون چی
رزی:جیمین نمیخوای بگی
جیمین:میشه بغلت بمونم
رزی:بلندشو بریم روی تختت
بلند شدم رزی نشست منم خوابیدم روی پاش
اینقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
.............................
از اتاق اومدم بیرون
یونگی:چی گفت
رزی:هیچی
فقط اینقدر گریه کرد تا خوابش برد
یونگی:نباید بهش میگفتم
رزی:اون فقط شوکه شده همین
حالا هم آروم باش
یونا میشه ببریش تو اتاقش
یونا:یونگیا پاشو بریم
یونگی:بریم
.....................
تهیونگ:کوک آماده ای
کوک:من من نمیخوام برم میترسم
تهیونگ:نترس
گوشیتو بده
رمز گوشیمو زدم و بهش دادم
تهیونگ:.......۰۹ اینم شمارمه و کیم تهیونگ
سیو کردم
هروقت احساس تنهایی کردی و یا حس کردی نیاز داری با کسی حرف بزنی من آماده ام فقط پیام بده
کوک:ممنون ته
پریدم بغلش
بعد به دفعه اومدم عقب
کوک:ببخشید برای یه لحظه هیجان زده شدم
تهیونگ:اشکال نداره
خب بزار برم ببینم میتونی بری
تهیونگ از اتاق رفت بیرون و منم پشت سرش رفتم
تهیونگ:جین الان جونگ کوک چیکار کنه بره
جین:فکر کنم امشبم باید بمونه
چون الان وضعیت لیدر های گروه خیلی بده
یونگی به جیمین اعتراف کرد و جفتشون به فنا رفتن
کوک:عه واییی چه کیوت
پس امشبم اینجامممم
جین:آره برگردید تو اتاق فقط ته تو بیا و برو با شوگا حرف بزن
تهیونگ:کوکی برو تو اتاق منم بعد میام
سرمو تکون دادم و رفتم تو اتاق
..........................
جیمین:رزی رزی
صدای جیمین از تو اتاقش میاد
من رفتم ببینم چی میگه
جیمین:جونگ کوک
کوک:چی شده حالت خوبه چرا گریه میکنی
جیمین:......
............................
ادامه دارد.....
ببخشید یونگی
از اتاق رفتم بیرون
رفتم تو اتاقم
یه دفعه تو زندگیم شانس آوردم
رزی تو اتاق نبود
فقط یه جمله تو ذهنم تکرار میشد
«پارک جیمین من عاشقتم»
چرا تا الان نفهمیده بودم
رزی:جیمین میتونم بیام تو
جیمین:بیا نونا
رزی اومد تو و منم پریدم بغلش
و زار زار گریه کردم
نمیدونم چرا
چون الان بهترین دوستم بهم اعتراف کرده بود
چون منم یه حس عجیبی بهش داشتم
ولی اهیون چی
رزی:جیمین نمیخوای بگی
جیمین:میشه بغلت بمونم
رزی:بلندشو بریم روی تختت
بلند شدم رزی نشست منم خوابیدم روی پاش
اینقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
.............................
از اتاق اومدم بیرون
یونگی:چی گفت
رزی:هیچی
فقط اینقدر گریه کرد تا خوابش برد
یونگی:نباید بهش میگفتم
رزی:اون فقط شوکه شده همین
حالا هم آروم باش
یونا میشه ببریش تو اتاقش
یونا:یونگیا پاشو بریم
یونگی:بریم
.....................
تهیونگ:کوک آماده ای
کوک:من من نمیخوام برم میترسم
تهیونگ:نترس
گوشیتو بده
رمز گوشیمو زدم و بهش دادم
تهیونگ:.......۰۹ اینم شمارمه و کیم تهیونگ
سیو کردم
هروقت احساس تنهایی کردی و یا حس کردی نیاز داری با کسی حرف بزنی من آماده ام فقط پیام بده
کوک:ممنون ته
پریدم بغلش
بعد به دفعه اومدم عقب
کوک:ببخشید برای یه لحظه هیجان زده شدم
تهیونگ:اشکال نداره
خب بزار برم ببینم میتونی بری
تهیونگ از اتاق رفت بیرون و منم پشت سرش رفتم
تهیونگ:جین الان جونگ کوک چیکار کنه بره
جین:فکر کنم امشبم باید بمونه
چون الان وضعیت لیدر های گروه خیلی بده
یونگی به جیمین اعتراف کرد و جفتشون به فنا رفتن
کوک:عه واییی چه کیوت
پس امشبم اینجامممم
جین:آره برگردید تو اتاق فقط ته تو بیا و برو با شوگا حرف بزن
تهیونگ:کوکی برو تو اتاق منم بعد میام
سرمو تکون دادم و رفتم تو اتاق
..........................
جیمین:رزی رزی
صدای جیمین از تو اتاقش میاد
من رفتم ببینم چی میگه
جیمین:جونگ کوک
کوک:چی شده حالت خوبه چرا گریه میکنی
جیمین:......
............................
ادامه دارد.....
۱.۱k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.