ساسنگ فن من پارت۷۶
_این بد نیست. . . اشتباه متوجه نشو. . . تو خیلی بهتر از چیزی هستی که
میتونستم تصور کنم. . . درسته اون تصویر هات و مردونه ات حاال تو ذهنم
به یه پسربچه ی نق نقو که از زمین خوردن میترسه تبدیل شده اما هنوزم
بنظرم آدم خوبی هستی که الیق چیزای بهتر از اینی. . .
از جاش بلند شد و گفت:
-من دیشب خیلی فکر کردم. . . مدام حرفای پدر و مادرت تو ذهنم تکرار
میشدن. . . درست میگفتن و شاید تو دیگه بخاطر اشتباه من, هیچ وقت اون
محبوبیت سابقتو نداشته باشی. . . اما بازم با من خیلی خوب رفتار میکنی
دوباره خندید و موهاش رو بهم ریخت.
-دیگه اذیتت نمیکنم. . . قول میدم بهت. . .
بی توجه به من, از کنارم گذشت و به سمت سرویس بهداشتی رفت تا
دوش بگیره.
قلبم از پمپاژ خون دست کشیده بود و مدام بخاطر ناراحتی فشرده میشد.
دیدن اینکه جونگ کوک تمام تقصیرات رو به گردن گرفته, اصال باعث
خوشحالیم نمیشد
تهش دیوونه میشم. . .
درحالیکه سرم رو به کوسن روی مبل فشار میدادم, این جمله رو لب زدم و
مشتی روی مبل فرود آوردم
خودم رو داخل حمام پرت کردم و خیلی سریع زیر دوش آب گرم ایستادم.
یرین باید میدید که چطور جلوی کیم تهیونگ نقش بازی کردم و خودم رو
بی تفاوت نشون دادم!
حقیقیتش این بود که من نه تنها از هیچ کدوم یک از کارهام متاسف نبودم,
بلکه قصدی برای رها کردن اون پسر هم نداشتم؛ اما شاید تلنگر زدن به
اون آیدل خودشیفته ایده ی بدی نبود.
لبهام رو آویزون کردم و به چهره ی خودم, داخل آینه ی نیمه بخار گرفته
خیره شدم.
-جئون جونگ کوک. . . اگر با این بازیا از دستت بره چی؟
آهی کشیدم و با بستن پلک هام سعی کردم تمام افکار منفی رو از خودم
دور کنم.
یرین درست میگفت؛ باید کمی خودم رو جمع و جور میکردم تا تهیونگ
بتونه تصمیم بگیره.
دوباره چشم هام رو باز کردم و اینبار نالیدم.
-اما چرا باید تصمیم بگیره که عاشق یکی مثل من بشه. . . کسی که ریده به
کل زندگی هنری و معروفیت و محبوبیتش. . .
______________________________________________
بعد از خشک کردن بدنم, لباس هام رو پوشیدم و حوله ای رو سرم انداختم
تا خیسی موهام رو بگیره.
درحالیکه زیر لب ترانه ای رو زمزمه میکردم, به سمت سالن رفتم.
اما با دیدن آقای لی که کنار جسم به خواب رفته ی تهیونگ روی مبل
نشسته بود و باسنش رو میمالید با چشم های گرده شده به سمتشون رفتم و
داد زدم:
-یا کیم تهیونگ. . . مگه نمیخواستی بری دوش بگیری؟
آقای لی بدون اینکه خم به ابرو بیاره, دوباره دستش رو بطور دورانی روی
باسنش کشید و لب زد:
-آره بهتری دوش بگیری. . .
تهیونگ که انگار چرتش پاره شده بود با چشم های نیمه باز, نگاهی به
اطراف کرد و با دیدن آقای لی که کنارش نشسته بود و بدنش رو لمس
میکرد, فریادی کشید و سرجاش نشست.
-آیییشششش. . . ترسیــدم. . .
پیرمرد, از جاش بلند شد و اینبار موهای آیدل رو نوازش کرد و لب زد:
-زود دوش بگیر تا باهم غذا بخوریم. . .
و بعد بدون توجه به من, به سمت طبقه ی پایین رفت.
-این منحرفه؟
نگاه کردن به چشم های گشاد و پر از وحشت تهیونگ, باعث میشد تا
بخوام قهقهه بزنم.
به زحمت جلوی خودم رو برای خندیدن گرفتم.
با چشم های تنگ شده کنارش رفتم و جواب دادم.
_اون جنسگراست. . . و خب. . . فکر کنم به پسرای کم سن و سال عالقه داره
میتونستم تصور کنم. . . درسته اون تصویر هات و مردونه ات حاال تو ذهنم
به یه پسربچه ی نق نقو که از زمین خوردن میترسه تبدیل شده اما هنوزم
بنظرم آدم خوبی هستی که الیق چیزای بهتر از اینی. . .
از جاش بلند شد و گفت:
-من دیشب خیلی فکر کردم. . . مدام حرفای پدر و مادرت تو ذهنم تکرار
میشدن. . . درست میگفتن و شاید تو دیگه بخاطر اشتباه من, هیچ وقت اون
محبوبیت سابقتو نداشته باشی. . . اما بازم با من خیلی خوب رفتار میکنی
دوباره خندید و موهاش رو بهم ریخت.
-دیگه اذیتت نمیکنم. . . قول میدم بهت. . .
بی توجه به من, از کنارم گذشت و به سمت سرویس بهداشتی رفت تا
دوش بگیره.
قلبم از پمپاژ خون دست کشیده بود و مدام بخاطر ناراحتی فشرده میشد.
دیدن اینکه جونگ کوک تمام تقصیرات رو به گردن گرفته, اصال باعث
خوشحالیم نمیشد
تهش دیوونه میشم. . .
درحالیکه سرم رو به کوسن روی مبل فشار میدادم, این جمله رو لب زدم و
مشتی روی مبل فرود آوردم
خودم رو داخل حمام پرت کردم و خیلی سریع زیر دوش آب گرم ایستادم.
یرین باید میدید که چطور جلوی کیم تهیونگ نقش بازی کردم و خودم رو
بی تفاوت نشون دادم!
حقیقیتش این بود که من نه تنها از هیچ کدوم یک از کارهام متاسف نبودم,
بلکه قصدی برای رها کردن اون پسر هم نداشتم؛ اما شاید تلنگر زدن به
اون آیدل خودشیفته ایده ی بدی نبود.
لبهام رو آویزون کردم و به چهره ی خودم, داخل آینه ی نیمه بخار گرفته
خیره شدم.
-جئون جونگ کوک. . . اگر با این بازیا از دستت بره چی؟
آهی کشیدم و با بستن پلک هام سعی کردم تمام افکار منفی رو از خودم
دور کنم.
یرین درست میگفت؛ باید کمی خودم رو جمع و جور میکردم تا تهیونگ
بتونه تصمیم بگیره.
دوباره چشم هام رو باز کردم و اینبار نالیدم.
-اما چرا باید تصمیم بگیره که عاشق یکی مثل من بشه. . . کسی که ریده به
کل زندگی هنری و معروفیت و محبوبیتش. . .
______________________________________________
بعد از خشک کردن بدنم, لباس هام رو پوشیدم و حوله ای رو سرم انداختم
تا خیسی موهام رو بگیره.
درحالیکه زیر لب ترانه ای رو زمزمه میکردم, به سمت سالن رفتم.
اما با دیدن آقای لی که کنار جسم به خواب رفته ی تهیونگ روی مبل
نشسته بود و باسنش رو میمالید با چشم های گرده شده به سمتشون رفتم و
داد زدم:
-یا کیم تهیونگ. . . مگه نمیخواستی بری دوش بگیری؟
آقای لی بدون اینکه خم به ابرو بیاره, دوباره دستش رو بطور دورانی روی
باسنش کشید و لب زد:
-آره بهتری دوش بگیری. . .
تهیونگ که انگار چرتش پاره شده بود با چشم های نیمه باز, نگاهی به
اطراف کرد و با دیدن آقای لی که کنارش نشسته بود و بدنش رو لمس
میکرد, فریادی کشید و سرجاش نشست.
-آیییشششش. . . ترسیــدم. . .
پیرمرد, از جاش بلند شد و اینبار موهای آیدل رو نوازش کرد و لب زد:
-زود دوش بگیر تا باهم غذا بخوریم. . .
و بعد بدون توجه به من, به سمت طبقه ی پایین رفت.
-این منحرفه؟
نگاه کردن به چشم های گشاد و پر از وحشت تهیونگ, باعث میشد تا
بخوام قهقهه بزنم.
به زحمت جلوی خودم رو برای خندیدن گرفتم.
با چشم های تنگ شده کنارش رفتم و جواب دادم.
_اون جنسگراست. . . و خب. . . فکر کنم به پسرای کم سن و سال عالقه داره
۳.۹k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.