(ارباب زاده)𝐏𝔞ⓡŦ.7
(ارباب زاده)𝐏𝔞ⓡŦ.7
ا.ت*ویو
داشت غذا ر میخورد قلبم داشت از جاش در میومد که گفت
م ته:اه این دیگه چیه؟(داد)
غذاش رو توف کرد رو زمین و دوبار گفت
م ته:چرا انقدر نمکی شده،دیگه لازم نکرده که اشپز خونه کار کنی فقط طبقه4
ته:...(لبخند زد پیش خودش بخاطر اینکه ا.ت میمونه طبقه بالا)
ا.ت:خانوم ارباب معذرت میخوام من و ببخشید لطفا
م ته:برو
ا.ت:چشم
رفتم طبقه چهارم،یجا نشسته بودم.
کلی گریه کردم،یهو دیدم ارباب تهیونگ داره میاد.
اومد نشست کنارم هنونطوری که نشسته بودم
گفت
ته:ایب نداره به نظرم که عالی درست کرده بودی
ا.ت:من اشپزیم عالیه ولی نمک یهو در رفت و کلش ریخت تو غذا
ته:میدونم ولی گریه نداره از این به بعد این طبقه کار میکنی خوشحالم باش چون طبقه یک نیستی پیش اون افریطه
ا.ت:راست میگی یکمی بد اخلاقه
پاشد و دستش و سمتم گرفت گفت
ته:بیا بریم بیرون دور بزنیم
ا.ت:با مممننیید
ته:اره پس با دیوارم
دستش و گرفتم و گفت
ا.ت:چشم
رفتیم سوار ماشینش شدیم
ته:اول میریم بستنی بخوریم
رفتیم بستنی خوردیم و رفتیم کنار دریا
موج سواری
ا.ت:من بلد نیستم
ته:با من بیا نگران نباش
ا.ت:واقعا میترسم نمیشه من نیام.
ته:(خندید)ترسو
رفتش موج سواری.
چقدر خوب میره چقدر هم کیم تهیونگ جذابه.
از موج ساری اومد و گفت
ته:کجا بریم ا.ت
ا.ت:نمیدونم😅
ته:بریم یه کافه بشینیم
رفتیم یه کافه نشستیم چقدر هم لوکس بود کافش.
ته:چی میخوری منو رو ببین
ا.ت:چشم
به منو نگاه کردم و داشتم انتخاب میکردم
ته:من کیک هویج و نسکافه سفارش میدم
ا.ت:منم شیک شکلات
ته:اوکی الان
تهیونگ صدا کرد گارسون هارو اومدن
گ:سفارشاتون و لطفا بدین
ته:اینا هستن
ا.ت*ویو
داشت غذا ر میخورد قلبم داشت از جاش در میومد که گفت
م ته:اه این دیگه چیه؟(داد)
غذاش رو توف کرد رو زمین و دوبار گفت
م ته:چرا انقدر نمکی شده،دیگه لازم نکرده که اشپز خونه کار کنی فقط طبقه4
ته:...(لبخند زد پیش خودش بخاطر اینکه ا.ت میمونه طبقه بالا)
ا.ت:خانوم ارباب معذرت میخوام من و ببخشید لطفا
م ته:برو
ا.ت:چشم
رفتم طبقه چهارم،یجا نشسته بودم.
کلی گریه کردم،یهو دیدم ارباب تهیونگ داره میاد.
اومد نشست کنارم هنونطوری که نشسته بودم
گفت
ته:ایب نداره به نظرم که عالی درست کرده بودی
ا.ت:من اشپزیم عالیه ولی نمک یهو در رفت و کلش ریخت تو غذا
ته:میدونم ولی گریه نداره از این به بعد این طبقه کار میکنی خوشحالم باش چون طبقه یک نیستی پیش اون افریطه
ا.ت:راست میگی یکمی بد اخلاقه
پاشد و دستش و سمتم گرفت گفت
ته:بیا بریم بیرون دور بزنیم
ا.ت:با مممننیید
ته:اره پس با دیوارم
دستش و گرفتم و گفت
ا.ت:چشم
رفتیم سوار ماشینش شدیم
ته:اول میریم بستنی بخوریم
رفتیم بستنی خوردیم و رفتیم کنار دریا
موج سواری
ا.ت:من بلد نیستم
ته:با من بیا نگران نباش
ا.ت:واقعا میترسم نمیشه من نیام.
ته:(خندید)ترسو
رفتش موج سواری.
چقدر خوب میره چقدر هم کیم تهیونگ جذابه.
از موج ساری اومد و گفت
ته:کجا بریم ا.ت
ا.ت:نمیدونم😅
ته:بریم یه کافه بشینیم
رفتیم یه کافه نشستیم چقدر هم لوکس بود کافش.
ته:چی میخوری منو رو ببین
ا.ت:چشم
به منو نگاه کردم و داشتم انتخاب میکردم
ته:من کیک هویج و نسکافه سفارش میدم
ا.ت:منم شیک شکلات
ته:اوکی الان
تهیونگ صدا کرد گارسون هارو اومدن
گ:سفارشاتون و لطفا بدین
ته:اینا هستن
۳.۳k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.