⁵ دقیقه تا مرگ
⁵ دقیقه تا مرگ
pt¹¹
بعد از پنجام مین ات وقتی جیمین رفت حموم اومد پاییین و به سمت اشپز خونه رفت و دید تا لیا تنهاست
دست لیا رو گرفت و چسبوندش به قابلمه ی داغ و گفت
*جیکت در بیاد میزنمش تو صورتت
لیا داشت میمرد ات یه پوزخند زدو گفت
*با من در نیافت وگرنه زنده نمیمونی
بعدشم با یه لگد زدن به لیا از اشپز خونه خارج شد و به سمت بالا رفت
.
.
.
یکی از دوست های لیا که اونجا کار میکرد
اومد و بادیدن لیا سریع دوید سمتش و گفت
(علامت این یکی خر•
•لیا چی شده
'اون دختری هرزه اینکارو باهام کرد
لیا داشت با دوستش حرف میزد که جونگ هی اومد و گفت
!پنج دقیقه ی دیگه توس سالن جمع شید
همه جنع شده بودن جیمین از طبقه ی بالا اومد پایین و گفت
-یه سری قوانین جدید دارم و اگه دست از پا خطا کنید زنده اتون نمیزارم حواستون رو جمع کنید
اول هیچ کس نزدیک ات نمیشه
دوم ات نباید پاشو از این خونه بزاره بیرون
سوم اگه من خونه نبودم و مشکلی براش پیش اومد سریع به من خبر میدین
چهارم داخل هیچ چیزی سیر نمیریزید و حتی
توی این خونه هم نگه نمیداریم همه رو میریزید دور
پنجم اگه من نبودم و یه تار مو از ات کم شد
زنده زنده اتیشتون میزنم
حواستون رو جمع کنید
همه: چشم ارباب
.
.
.
.
جیمین رفت بالا دید تا اب در کیوت ترین حالت ممکن خوابیده اروم رفت پیشش و بغلش کرد و اونم پیش ات خوابید
.
.
.
سویون و جونگ هی رفتن توی اشپز خونه و همه ی سیر هارو ریختن دور ولی لیا یواشکی یه بسته پودر سیر برداشت و توی لباسش قایم کرد
بعد از رفتن سویون و جونگ هی لیا سریع
یه بسته پودر سیر رو کامل ریخت توی غذا و یه عالمه ه داروی بیهوشی و اینا
چون فهمید یه ربطی به ات داره چون همه ی حرف جیمین راجب ات بود
.
.
.
.
وقت ناهار بود جیمین و ات اومدن و نشتن یهو جیمین گفت
-این بوی چیه
'ارباب بوی شوینده هستش
-اه
لیا این کارو کرد تا بوی سیر نیاد و ات و جیمین نفهمن
ات و جیمین شروع کردن به غذا خوردن وقتی تموم شد ات ات سرگیجه گرفته بود ولی بهش توجه نکرد
ات و با جیمین رفت بالا لیا هم پشت سرشون رفت بالا
جیمین گفت
-چرااومدی بالا؟
'ارباب اومدم کمی تمیز کنم
-سریع تمومش کن
جیمین رفت ات داشت میرفت توی ات که لیا
ات رو کشید و از پله هلش داد پایین
.
.
خو.ن از سر ات سرازیر میشد
جیمین اومد و تا ببینه ات چرا نیومده یهو دید خمه جمع شدن یه جا جیمین سریع یه نگاه کردو با دیدن ات سریع دوید پایین و
گفت
-چی شده؟
!رییس انگار از پله ها افتاده
جیمین سریع ات رو بغل میکنه و به سمت بیمارستان میره
.
.
.
.
حمایت🖤
pt¹¹
بعد از پنجام مین ات وقتی جیمین رفت حموم اومد پاییین و به سمت اشپز خونه رفت و دید تا لیا تنهاست
دست لیا رو گرفت و چسبوندش به قابلمه ی داغ و گفت
*جیکت در بیاد میزنمش تو صورتت
لیا داشت میمرد ات یه پوزخند زدو گفت
*با من در نیافت وگرنه زنده نمیمونی
بعدشم با یه لگد زدن به لیا از اشپز خونه خارج شد و به سمت بالا رفت
.
.
.
یکی از دوست های لیا که اونجا کار میکرد
اومد و بادیدن لیا سریع دوید سمتش و گفت
(علامت این یکی خر•
•لیا چی شده
'اون دختری هرزه اینکارو باهام کرد
لیا داشت با دوستش حرف میزد که جونگ هی اومد و گفت
!پنج دقیقه ی دیگه توس سالن جمع شید
همه جنع شده بودن جیمین از طبقه ی بالا اومد پایین و گفت
-یه سری قوانین جدید دارم و اگه دست از پا خطا کنید زنده اتون نمیزارم حواستون رو جمع کنید
اول هیچ کس نزدیک ات نمیشه
دوم ات نباید پاشو از این خونه بزاره بیرون
سوم اگه من خونه نبودم و مشکلی براش پیش اومد سریع به من خبر میدین
چهارم داخل هیچ چیزی سیر نمیریزید و حتی
توی این خونه هم نگه نمیداریم همه رو میریزید دور
پنجم اگه من نبودم و یه تار مو از ات کم شد
زنده زنده اتیشتون میزنم
حواستون رو جمع کنید
همه: چشم ارباب
.
.
.
.
جیمین رفت بالا دید تا اب در کیوت ترین حالت ممکن خوابیده اروم رفت پیشش و بغلش کرد و اونم پیش ات خوابید
.
.
.
سویون و جونگ هی رفتن توی اشپز خونه و همه ی سیر هارو ریختن دور ولی لیا یواشکی یه بسته پودر سیر برداشت و توی لباسش قایم کرد
بعد از رفتن سویون و جونگ هی لیا سریع
یه بسته پودر سیر رو کامل ریخت توی غذا و یه عالمه ه داروی بیهوشی و اینا
چون فهمید یه ربطی به ات داره چون همه ی حرف جیمین راجب ات بود
.
.
.
.
وقت ناهار بود جیمین و ات اومدن و نشتن یهو جیمین گفت
-این بوی چیه
'ارباب بوی شوینده هستش
-اه
لیا این کارو کرد تا بوی سیر نیاد و ات و جیمین نفهمن
ات و جیمین شروع کردن به غذا خوردن وقتی تموم شد ات ات سرگیجه گرفته بود ولی بهش توجه نکرد
ات و با جیمین رفت بالا لیا هم پشت سرشون رفت بالا
جیمین گفت
-چرااومدی بالا؟
'ارباب اومدم کمی تمیز کنم
-سریع تمومش کن
جیمین رفت ات داشت میرفت توی ات که لیا
ات رو کشید و از پله هلش داد پایین
.
.
خو.ن از سر ات سرازیر میشد
جیمین اومد و تا ببینه ات چرا نیومده یهو دید خمه جمع شدن یه جا جیمین سریع یه نگاه کردو با دیدن ات سریع دوید پایین و
گفت
-چی شده؟
!رییس انگار از پله ها افتاده
جیمین سریع ات رو بغل میکنه و به سمت بیمارستان میره
.
.
.
.
حمایت🖤
۱.۵k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.