رمان(عشق)پارت۴۵
عمر:چیییییی😂😂😂😂من دیوونه ام اتفاقا من سالم سالم اتفاقا این تویی که دیوونه چون با این وضعیت میخوای بری کنسرت🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣. سوسن:عمر یااااااا😅😅😅😅😅باشه بابا باشه هرچی تو بگی انقدر حرف زدی سر درد گرفتم یه دقیقه فقط یه دقیقه حرف نزن😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂. عمر:چیییییی سر درد گرفتی چراااا نکنه بچه طوریش شده🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣. سوسن:🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦 تو جداااااا دیوونه شدی واقعا مغذت تاب برداشته😂😂😂😂😂😂😂من میرم آرایشگاه برای شب آماده شم😅😅😅😅😅😅😅😅. عمر(با داد):نهههههههههههههههههههههههه😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂. سوسن:چی شده عمر خوبی؟. عمر:میخوای تنها بری آرایشگاه آخه اگه حالت بد بشه چی😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅. سوسن:🤦🤦🤦🤦🤦😂😂😂واقعا دیگه حوصله بحث کردن با تو یکی رو ندارم باشه تو منو ببر خوبه🤣🤣🤣؟. عمر:عالیییییییی عشقممممم عالییییییییه🤣🤣🤣🥰. «بعد از آرایشگاه». «تو ماشین عمر» سوسن:عمر. عمر:جانم. سوسن:یه چیزی میگم لطفا بحث نکن باشه. عمر:اوففففففف.......باشه بگو ببینم. سوسن:من میخوام برم مزون و به کارم ادامه بدم خیلی وقته که کسی بالا سره کارکنا نیست باید برم و حواسم بهشون باشه. عمر:چون گفتی بحث نکن بحث نمیکنم فقط یک کلمه میگم نه. سوسن:باشه بریم خونه. عمر:ناراحت شدی🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹. سوسن:نه ناراحت نشدم فقط تو این مدت داری زیاد بهم گیر میدی😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥. عمر:آره🥹🥹🥹🥹راست میگی فکر کنم یه ذره تند رفتم اما بدون بخاطر خودته........منم نگران بچمونم لطفا درکم کن😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥اما برای اینکه از دلت در بیارم بهت اجازه میدم که فقط امروز رو بری مزون البته با هم میرسم مزون خوبه عشقم🥹🥹🥹🥹🥰. سوسن:باشه😢😢😢😢. عمر:..............
۳.۱k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.