پارت ششم.
پارت ششم.
جیهوپ: تو این اتاق هم فقط ما دوتاییم..... لبخند شیطانی زدم.... کاملا معلوم بود ترسیده.....
ایسول: یااااااااا، مثلا میخوای چه غلطی کنیییییی.....
جیهوپ: لرز تو صداش کاملا پیدا بود، دیگه نتونستم جلوی خندمو بگیرم و یه قهقهه بلند زدم........
ایسول: بروووووو بیرونننننننن.....
جیهوپ: باشه باشه باشه نزن، توروخدا نزن الان میزم، خخخخ......
ایسول: پسره فک کرده کی هسته.... بچه میترسونه...... هیشششش.....
ایسول: لباسایی که میخواستم رو برداشتم و رفتم طبقه پایین برای صبحانه....
پی دی نیم: ایسول اماده ای؟ همه چیت رو برداشتی؟ چنددقیقه دیگه راه میوفتیم، وسایل پزشیکت کامله؟
ایسول: اره عمو همه چی امادس.....
پی دی نیم: راستی جیهوپ دست تو چطوره؟
جیهوپ: خوبه......
نیم ساعت بعد: پی دی نیم: ایسول تو با اعضا برو....ما و بقیه کارمندا هم بعدا میایم... تو با اعضا باش که اگع اتفاقی افتاد باشی....
ایسول: باشه.....
پی دی نیم: بادیگاردا رو زیاد کردم.... نگران هیچی نباشید.....
ایسول: رو یکی از صندلی های ون نشستم..... پسره جیهوپ هم اومد کنارم نشست......
ایسول: هوففففف.... توعم اینجایی.....
جیهوپ: میخوای کجا باشم.......
ایسول: هیچ ولش........... دینگ دینگ دینگ.... اوه گوشیم داره زنگ میخوره.....
ایسول: الو مامان جانم...... ممنون، تو خوبی... اره الان کم کم داریم راه میوفتیم...... چییییییی... خاستگار.... رد کن.... ماماننننن، قصد ازدواج ندارم.... خدافظ.....
ایسول: بعد از قطع کردنم دیدم جیهوپ افتاد رو زمین از خنده..... چتههههه...
جیهوپ: خندم به بدبختی که میخواست تورو بگیره افتاد.......
ایسول: با من در نیوفت بچه سوسول......
ایسول: حدود چهارساعت بعد به روستایی که قرار بود فیلمبرداری کنن رسیدیم........ شب شده بود.............. رفتیم تو خونه ویلایی تقریبا بزرگ..... اتاقاش زیاد بودن.............
جیهوپ: تو این اتاق هم فقط ما دوتاییم..... لبخند شیطانی زدم.... کاملا معلوم بود ترسیده.....
ایسول: یااااااااا، مثلا میخوای چه غلطی کنیییییی.....
جیهوپ: لرز تو صداش کاملا پیدا بود، دیگه نتونستم جلوی خندمو بگیرم و یه قهقهه بلند زدم........
ایسول: بروووووو بیرونننننننن.....
جیهوپ: باشه باشه باشه نزن، توروخدا نزن الان میزم، خخخخ......
ایسول: پسره فک کرده کی هسته.... بچه میترسونه...... هیشششش.....
ایسول: لباسایی که میخواستم رو برداشتم و رفتم طبقه پایین برای صبحانه....
پی دی نیم: ایسول اماده ای؟ همه چیت رو برداشتی؟ چنددقیقه دیگه راه میوفتیم، وسایل پزشیکت کامله؟
ایسول: اره عمو همه چی امادس.....
پی دی نیم: راستی جیهوپ دست تو چطوره؟
جیهوپ: خوبه......
نیم ساعت بعد: پی دی نیم: ایسول تو با اعضا برو....ما و بقیه کارمندا هم بعدا میایم... تو با اعضا باش که اگع اتفاقی افتاد باشی....
ایسول: باشه.....
پی دی نیم: بادیگاردا رو زیاد کردم.... نگران هیچی نباشید.....
ایسول: رو یکی از صندلی های ون نشستم..... پسره جیهوپ هم اومد کنارم نشست......
ایسول: هوففففف.... توعم اینجایی.....
جیهوپ: میخوای کجا باشم.......
ایسول: هیچ ولش........... دینگ دینگ دینگ.... اوه گوشیم داره زنگ میخوره.....
ایسول: الو مامان جانم...... ممنون، تو خوبی... اره الان کم کم داریم راه میوفتیم...... چییییییی... خاستگار.... رد کن.... ماماننننن، قصد ازدواج ندارم.... خدافظ.....
ایسول: بعد از قطع کردنم دیدم جیهوپ افتاد رو زمین از خنده..... چتههههه...
جیهوپ: خندم به بدبختی که میخواست تورو بگیره افتاد.......
ایسول: با من در نیوفت بچه سوسول......
ایسول: حدود چهارساعت بعد به روستایی که قرار بود فیلمبرداری کنن رسیدیم........ شب شده بود.............. رفتیم تو خونه ویلایی تقریبا بزرگ..... اتاقاش زیاد بودن.............
۶۳.۸k
۱۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.