خواهربرادری(session2)part10
خواهربرادری(session2)part10
هایون:این پدصگ چرا اینو بت من نداددد
تهیونگ:اووممم اما داد
هایون:نداد
تهیونگ:داد
هایون:میگم نداد
تهیونگ:خودش گفت داد
هایون:خودش گوه زیاد میخوره
تهیونگ:اینارو وللش اینجا چیکار میکنی
هایون:داشتن رد میشدم ک لباس بگیرم تورو دیدم داری گوه میخوری
تهیونگ:با کی اومدی
هایون:با هوو ام
تهیونگ:هوو ات؟دوست دختر دوم من؟
هایون:خفه شووو مگههه دوستتت دختررر دوممم دارییی؟
تهیونگ:نه تو داری میگی هووو
هایون:با کوک اومدم الانم جاش گذاشتم تو کت فروشی
تهیونگ:خب برو پیشش
هایون:بیا حلال زاده داره زنگ میزنه
هایون:من برم پیشش تا به جیمین خبر نداده
تهیونگ:اینقد میترسی ازش
هایون:خفه من رفتم
تهیونگ:خدافص(رفت(هایون))
هایون:خریدتو کردی؟
کوک:کجا رفتی
هایون:من؟من.....رفتم....کافه یت میز رزرو کردم میای بریم؟(لبخند)
کوک:تو پولت کجا بود؟
هایون:فک کردی فق خودت پول میگیری؟
کوک:نخی حالاهم بیا بریم گشنمه
هایون:کافه اس رستوران نی گشنه
کوک:حرف نباشه من چنتا پیرهن بیشتر تو پاره کردم
هایون:آره قشنگ معلومه...منم گل سر سبد عمارت جئون ام(نمدنم فامیل کوک و بزارم روشون یا جیمین)تا قبل من اصن نمیدونستین زندگی چیه ها
گوک:منم خندیدم بخندیم ضایع نشه
(روز مهمونی)
جیمین ویو
امروزم روزی بود که اون دلقک پیر و خانواده ی رو مخش میان...تصمیم گرفتم تا قبل اینکه اونا بیان از تو اتاقم که حدوده دوروزه توش کمین کردم بزنم بیرون ولی مگه بیرون آرامش میزارن
هایون:(درحال دست زدن)واوو چه افتخاری...آقای پارک جیمین بزرگترین مافیای دنیا بعد از دوروز کمین از تو اتاقش زد بیرون بفرمایید جایزه اسکار رو بهش بدینن....زندگی درحال تغییرات هستش برادر من و شما کپیدی؟
جیمین:(😮💨)حرفات تموم شد؟حالا برو حوصله ندارم
هایون: نگاهی به تیپ جیمین که یه لباس مشکی آستین کوتاه و شلوار مشکی پوشیده بود کرد
هایون:باید یه فکری به حالت بکنم خوب تو تموم شدی برم واسه بعدی
جیمین:بعدی کیه؟
هایون:نترس من مزاحم کسی که زن و بچه داره نمیشم میرم سراغ اون انگل
جیمین:بیا اینجا ببینم(🤨)
هایون:(😬)چیه؟
آروم آروم به سمتش قدم برمیداشتم وقتی رسیدم پیشش.....آروم دستشو گذاشت رو گردنم تنها چیزی که باعث ترسم ازش میشه خونسردیش بود
هایون:چی شده(😳)
جیمین:...........
هایون:این پدصگ چرا اینو بت من نداددد
تهیونگ:اووممم اما داد
هایون:نداد
تهیونگ:داد
هایون:میگم نداد
تهیونگ:خودش گفت داد
هایون:خودش گوه زیاد میخوره
تهیونگ:اینارو وللش اینجا چیکار میکنی
هایون:داشتن رد میشدم ک لباس بگیرم تورو دیدم داری گوه میخوری
تهیونگ:با کی اومدی
هایون:با هوو ام
تهیونگ:هوو ات؟دوست دختر دوم من؟
هایون:خفه شووو مگههه دوستتت دختررر دوممم دارییی؟
تهیونگ:نه تو داری میگی هووو
هایون:با کوک اومدم الانم جاش گذاشتم تو کت فروشی
تهیونگ:خب برو پیشش
هایون:بیا حلال زاده داره زنگ میزنه
هایون:من برم پیشش تا به جیمین خبر نداده
تهیونگ:اینقد میترسی ازش
هایون:خفه من رفتم
تهیونگ:خدافص(رفت(هایون))
هایون:خریدتو کردی؟
کوک:کجا رفتی
هایون:من؟من.....رفتم....کافه یت میز رزرو کردم میای بریم؟(لبخند)
کوک:تو پولت کجا بود؟
هایون:فک کردی فق خودت پول میگیری؟
کوک:نخی حالاهم بیا بریم گشنمه
هایون:کافه اس رستوران نی گشنه
کوک:حرف نباشه من چنتا پیرهن بیشتر تو پاره کردم
هایون:آره قشنگ معلومه...منم گل سر سبد عمارت جئون ام(نمدنم فامیل کوک و بزارم روشون یا جیمین)تا قبل من اصن نمیدونستین زندگی چیه ها
گوک:منم خندیدم بخندیم ضایع نشه
(روز مهمونی)
جیمین ویو
امروزم روزی بود که اون دلقک پیر و خانواده ی رو مخش میان...تصمیم گرفتم تا قبل اینکه اونا بیان از تو اتاقم که حدوده دوروزه توش کمین کردم بزنم بیرون ولی مگه بیرون آرامش میزارن
هایون:(درحال دست زدن)واوو چه افتخاری...آقای پارک جیمین بزرگترین مافیای دنیا بعد از دوروز کمین از تو اتاقش زد بیرون بفرمایید جایزه اسکار رو بهش بدینن....زندگی درحال تغییرات هستش برادر من و شما کپیدی؟
جیمین:(😮💨)حرفات تموم شد؟حالا برو حوصله ندارم
هایون: نگاهی به تیپ جیمین که یه لباس مشکی آستین کوتاه و شلوار مشکی پوشیده بود کرد
هایون:باید یه فکری به حالت بکنم خوب تو تموم شدی برم واسه بعدی
جیمین:بعدی کیه؟
هایون:نترس من مزاحم کسی که زن و بچه داره نمیشم میرم سراغ اون انگل
جیمین:بیا اینجا ببینم(🤨)
هایون:(😬)چیه؟
آروم آروم به سمتش قدم برمیداشتم وقتی رسیدم پیشش.....آروم دستشو گذاشت رو گردنم تنها چیزی که باعث ترسم ازش میشه خونسردیش بود
هایون:چی شده(😳)
جیمین:...........
۹.۰k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.