عشق قدیمی p11
صب ویو یورا
چشامو باز کردم با چهره تهیونگ مواجه شدم ناخوآگاه ی لبخند امد روی صورتم خواستم پاشم ک دلم درد گرفت ک یه ناله کوچیکی از دهنم خارج شد ک تهیونگ از خواب پرید
ته:پاشدی(لبخند)
یورا:اهوم آخ
ته:دلت درد میکنه
یورا:اره
ته:دراز بکش تا برات ماساژ بدم
داز کشیدم و تهیونگ از پشت دلم رو ماساژ دا حدودا 10 مین ماساژ میداد
ته:خوب شد
یورا:اره خب پاشو بریم صبحونه
خواستم پاشم که تهیونگ مانع شد
ته:کجا با این عجله ی چیزی یادت نرفته
فهمیدم چی میگه امدم ببوسمش ک جا شو باهام عوض کرد و امد روم تا خاست ببوسه یکی امد تو
ته:در زدن بلد...عه بابا ایجا چیکار میکنید
باباشه پتو رو زدم رو سرم یاخودااا منو با تهیونگ لخت دیده
پ.ت:باید از تو اجازه بگیرم بیام خونه خودم؟الانم خودتو جمع کن بیا پایین
ته:ببخشید چشم
و رفت بیرون تهیونگ پتو رو از روی سرم برداشت و سرشو گذاشت روی شونه هام منم دستامو روی سرش گذاشتم و از خیس شدن شونه هام فهمیدم که داره گریه میکنه واقعا پدر خیلی بدی داشت
یورا:عشقم فقط یکم مونده بعدش باهم از دستش خلاص میشیم
ته:امیدوارم اصلا نمیتونم با قاتل مادر ی جا بمونم
اشکاشو پاک کردم و گونه هاشو بوسیدم بعدش پاشد رفت حموم بعد امد بیرون لباس پوشید اما موهاشو خشک نکرد و رفت بیرون منم پاشدم رفتم حموم یه دوش 5 مینی گرفتم و امدم بیرون موهامو شونه کردم و لباس پوشیدم
ویو تهیونگ
رفتم پایین توی سالن اصلی پدرم رو دیدم خیلی عصبی بود و چن تا برگه هم دستش بود
پ.ت:این چ وضعیه ها؟ جواب بده چرا شرکت کیم سو ایقد افت کرده ؟ چرا دارم از تو میپرسم تو ک اُرزه هیچ کاری رو نداری(داد)
ته:ببخشید(اروم)
پ.ت:نشنیدم
ته:ببخشید(صدای بلند)
پ.ت:احمق
برگه هارو پرت کرد توی صورتم و رفت هر چیزی جلوی دستم بود رو پودر کردم دست خودمم بریده شد
یورا: عشقم لطفا نکن نکن نگا داره از دستت خون میاد
امد بغلم کرد و روی مبل نشستیم سرمو کذاشتم روی شونه هاش و بغضم ترکید اینقد گریه کردم ک نفهمیدم کی خوابم برد
ویو جنی
صب از خواب بیدار شدم دیدم جیهوپ رو دیدم داره با گوشیم ور میره
جنی:هی داری چیکار میکنی
جیهوپ:ها..چی ...هیچی بگیر
گوشی رو از دستش گرفتم دیدم توی مخاطباس
جنی:شماره کی میخوای
جیهوپ:چیزه...چیز
جنی:چی
جیهوپ:شماره الکس رو میخوام اره شمار الکس
ک گوشیم زنگ خورد الکس بود
جنی:ها حلال زاده زنگ زد
جنی:الو
الکس:عشقم صب بخیر
جنی:چی عشقم
الکس:عی بر پدرت امروز الیس میره پیش یورا
جنی:چطور؟؟
الکس:جایی ک یورا ورزش میکنه رو پیدا کردم
جنی: خوبه بای
الکس:عی بر مادرت بای
قط کردم جیهوپ همینجوری نگام میکرد
جنی:خب؟
جیهوپ:چی خب
ی بالش پرت کردم سمتش
جیهوپ:وحشی چته(از اینجا ب بعد همه حرفاشون با داد)
جنی:وحشی خودتی کونی
جیهوپ:سلیطه
پاشدم موهاشو کشیدم
جیهوپ:اخ
جنی:ب کی میگی سلیطه
اونم موهامو کشید
جنی :آخ ...
(خلاصه از این دعوا های خواهر برادری شد دیگه)
بعد ی ساعت هردومون روی زمین افتادیم و نفس نفس میزدیم و خنده مون گرف
جنی:اوپا ببخشید
جیهوپ:ن من ببخشید
ویو نویسنده
جنی پاشد و رف حموم و جیهوپ هم رف سر میز برای صبحونه خب ایجا اتفاق خاصی نمیوفته الیس رف همون ورزشگاهی ک یورا اونجاست و اونجا ثبت نام کرد داشت فکر میکرد چطور ب یورا نزدیک بشه ی فکری ب سرش زد همینجوری داشت راه میرف ی تنه ای ب یورا زد
الیس:sorry(ببخشید )
یورا:no problem(اشکالی نداره)
چشامو باز کردم با چهره تهیونگ مواجه شدم ناخوآگاه ی لبخند امد روی صورتم خواستم پاشم ک دلم درد گرفت ک یه ناله کوچیکی از دهنم خارج شد ک تهیونگ از خواب پرید
ته:پاشدی(لبخند)
یورا:اهوم آخ
ته:دلت درد میکنه
یورا:اره
ته:دراز بکش تا برات ماساژ بدم
داز کشیدم و تهیونگ از پشت دلم رو ماساژ دا حدودا 10 مین ماساژ میداد
ته:خوب شد
یورا:اره خب پاشو بریم صبحونه
خواستم پاشم که تهیونگ مانع شد
ته:کجا با این عجله ی چیزی یادت نرفته
فهمیدم چی میگه امدم ببوسمش ک جا شو باهام عوض کرد و امد روم تا خاست ببوسه یکی امد تو
ته:در زدن بلد...عه بابا ایجا چیکار میکنید
باباشه پتو رو زدم رو سرم یاخودااا منو با تهیونگ لخت دیده
پ.ت:باید از تو اجازه بگیرم بیام خونه خودم؟الانم خودتو جمع کن بیا پایین
ته:ببخشید چشم
و رفت بیرون تهیونگ پتو رو از روی سرم برداشت و سرشو گذاشت روی شونه هام منم دستامو روی سرش گذاشتم و از خیس شدن شونه هام فهمیدم که داره گریه میکنه واقعا پدر خیلی بدی داشت
یورا:عشقم فقط یکم مونده بعدش باهم از دستش خلاص میشیم
ته:امیدوارم اصلا نمیتونم با قاتل مادر ی جا بمونم
اشکاشو پاک کردم و گونه هاشو بوسیدم بعدش پاشد رفت حموم بعد امد بیرون لباس پوشید اما موهاشو خشک نکرد و رفت بیرون منم پاشدم رفتم حموم یه دوش 5 مینی گرفتم و امدم بیرون موهامو شونه کردم و لباس پوشیدم
ویو تهیونگ
رفتم پایین توی سالن اصلی پدرم رو دیدم خیلی عصبی بود و چن تا برگه هم دستش بود
پ.ت:این چ وضعیه ها؟ جواب بده چرا شرکت کیم سو ایقد افت کرده ؟ چرا دارم از تو میپرسم تو ک اُرزه هیچ کاری رو نداری(داد)
ته:ببخشید(اروم)
پ.ت:نشنیدم
ته:ببخشید(صدای بلند)
پ.ت:احمق
برگه هارو پرت کرد توی صورتم و رفت هر چیزی جلوی دستم بود رو پودر کردم دست خودمم بریده شد
یورا: عشقم لطفا نکن نکن نگا داره از دستت خون میاد
امد بغلم کرد و روی مبل نشستیم سرمو کذاشتم روی شونه هاش و بغضم ترکید اینقد گریه کردم ک نفهمیدم کی خوابم برد
ویو جنی
صب از خواب بیدار شدم دیدم جیهوپ رو دیدم داره با گوشیم ور میره
جنی:هی داری چیکار میکنی
جیهوپ:ها..چی ...هیچی بگیر
گوشی رو از دستش گرفتم دیدم توی مخاطباس
جنی:شماره کی میخوای
جیهوپ:چیزه...چیز
جنی:چی
جیهوپ:شماره الکس رو میخوام اره شمار الکس
ک گوشیم زنگ خورد الکس بود
جنی:ها حلال زاده زنگ زد
جنی:الو
الکس:عشقم صب بخیر
جنی:چی عشقم
الکس:عی بر پدرت امروز الیس میره پیش یورا
جنی:چطور؟؟
الکس:جایی ک یورا ورزش میکنه رو پیدا کردم
جنی: خوبه بای
الکس:عی بر مادرت بای
قط کردم جیهوپ همینجوری نگام میکرد
جنی:خب؟
جیهوپ:چی خب
ی بالش پرت کردم سمتش
جیهوپ:وحشی چته(از اینجا ب بعد همه حرفاشون با داد)
جنی:وحشی خودتی کونی
جیهوپ:سلیطه
پاشدم موهاشو کشیدم
جیهوپ:اخ
جنی:ب کی میگی سلیطه
اونم موهامو کشید
جنی :آخ ...
(خلاصه از این دعوا های خواهر برادری شد دیگه)
بعد ی ساعت هردومون روی زمین افتادیم و نفس نفس میزدیم و خنده مون گرف
جنی:اوپا ببخشید
جیهوپ:ن من ببخشید
ویو نویسنده
جنی پاشد و رف حموم و جیهوپ هم رف سر میز برای صبحونه خب ایجا اتفاق خاصی نمیوفته الیس رف همون ورزشگاهی ک یورا اونجاست و اونجا ثبت نام کرد داشت فکر میکرد چطور ب یورا نزدیک بشه ی فکری ب سرش زد همینجوری داشت راه میرف ی تنه ای ب یورا زد
الیس:sorry(ببخشید )
یورا:no problem(اشکالی نداره)
۴.۷k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.