پارت ۱۳
از زبان یونا چند ساعت بعد:
از خواب بیدار شدم دیدم هنوز خونه جونکوکم چقدر اتاقش از اتاق من خوشکل تره صدای آب میومدم فهمیدم رفته حموم قرصامو دیدم که کنار میزش گذاشته بود برداشتم و با یه لیوان آب خوردمش بعد نشستم رو تخت تا بیاد بیرون یکم با گوشیم بازی کردم که دیدم اومد و فقط یه حوله دور کمرش بود سریع رومو برگردوندم
+اع بیدار شدی
_اوهوم قرصامو خوردم
+هوم خوبه
_من میرم بیرون تو لباس بپوش
+اوک برو
رفتم بیرون با خودم گفتم تا این لباس بپوشه و کاراشو کنه برم یکم عمارتو بگردم و با خونه داداشم بیشتر آشنا بشم ازپله ها رفتم پایین واوووو چه عمارت بزرگی داشت حتی از مال ما هم بزرگ تر بود پس بگو حق داشته هیچوقت نمیومده پیش ما چرا باید عمارت به این خوشگلی رو با خونه ما عوض کنه همینطور که محو عمارت بودم یهو صدایی از پشت سرم شنیدم که فک کنم خودش بود
+خوشت اومده از اینجا
_خیلییییی پس حق داشتی که خیلی نمیومدی پیش ما
+(خنده) نه بابا این که من زیاد نمیام پیش شما به خاطر اینه که یکم زیادی کار دارم و نمیتونم بیام پیشتون
_اها ولی من فک کردم عمارت خودتو ترجیح میدی تا خونه ما
+نخیر اصلانم اینجوری نیس بیا بریم شام بخوریم
_بریم
رفتیم نشستیم سر میز و اون رفت غذا سفارش داد و اومد ۱۵ دقیقه بعد غذا ها اومد و بعد با هم خوردیم و بعد غذا هم رفتیم بالا تو اتاقش
+خب تو رو تخت بخواب من رو کاناپه میخوابم
_نه نمیخواد برو رو تختت بخواب من رو کاناپه میخوام
+اع زر نزن دیگه بچه حرف گوش کن
_میگم بیا برو رو تخت بخواب آقای مهربون
+اصن من میخوام رو کاناپه بخوام مشکلی داری شما
_باشه پس من میرم رو تخت شب به خیر
+شب به خیر
از خواب بیدار شدم دیدم هنوز خونه جونکوکم چقدر اتاقش از اتاق من خوشکل تره صدای آب میومدم فهمیدم رفته حموم قرصامو دیدم که کنار میزش گذاشته بود برداشتم و با یه لیوان آب خوردمش بعد نشستم رو تخت تا بیاد بیرون یکم با گوشیم بازی کردم که دیدم اومد و فقط یه حوله دور کمرش بود سریع رومو برگردوندم
+اع بیدار شدی
_اوهوم قرصامو خوردم
+هوم خوبه
_من میرم بیرون تو لباس بپوش
+اوک برو
رفتم بیرون با خودم گفتم تا این لباس بپوشه و کاراشو کنه برم یکم عمارتو بگردم و با خونه داداشم بیشتر آشنا بشم ازپله ها رفتم پایین واوووو چه عمارت بزرگی داشت حتی از مال ما هم بزرگ تر بود پس بگو حق داشته هیچوقت نمیومده پیش ما چرا باید عمارت به این خوشگلی رو با خونه ما عوض کنه همینطور که محو عمارت بودم یهو صدایی از پشت سرم شنیدم که فک کنم خودش بود
+خوشت اومده از اینجا
_خیلییییی پس حق داشتی که خیلی نمیومدی پیش ما
+(خنده) نه بابا این که من زیاد نمیام پیش شما به خاطر اینه که یکم زیادی کار دارم و نمیتونم بیام پیشتون
_اها ولی من فک کردم عمارت خودتو ترجیح میدی تا خونه ما
+نخیر اصلانم اینجوری نیس بیا بریم شام بخوریم
_بریم
رفتیم نشستیم سر میز و اون رفت غذا سفارش داد و اومد ۱۵ دقیقه بعد غذا ها اومد و بعد با هم خوردیم و بعد غذا هم رفتیم بالا تو اتاقش
+خب تو رو تخت بخواب من رو کاناپه میخوابم
_نه نمیخواد برو رو تختت بخواب من رو کاناپه میخوام
+اع زر نزن دیگه بچه حرف گوش کن
_میگم بیا برو رو تخت بخواب آقای مهربون
+اصن من میخوام رو کاناپه بخوام مشکلی داری شما
_باشه پس من میرم رو تخت شب به خیر
+شب به خیر
۱۳.۸k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.