پارت ۱۰ رقیب عشقی
Love rival⁹
ویو تهیونگ:
جیمین و ا/ت رفتن بیرون منم بیشتر داغ میکردم اول که با کوک الانم با جیمین
..باید بگم قبرش کندس
دیدم طول کشید رفتم بیرون دیدم رو تاب نشستن
اولین نفر ا/ت من و دید که با ترس تو چشاش و گشادی چشاش جیمین هم رو به من کرد
جیمین اومد طرفم و یقمو گرفت
جیمین:تو چه گوهی خوردی؟چرا این داره میترسه
تهیونگ:...
تهیونگ:اون چرا داره از من میترسه..؟ نمیدونم ..منم نمیدونم من هیچ کاری باهاش ندارم و نداشتم چرا اینجور میکنه چرا رفتارش اینجوریه؟..(ی جورایی با ناراحتی))
هعی والا نمیدونم چرا باهام اینجوری رفتار میکنه مگه چیکارش کردم که ترسیده
خلاصه جیمین بعد این حرفم یقمو ول کرد و منم پشت کردم و دوباره رفتم تو سالن پیش کوک
کوک:چته چرا یهو اینجور شدی
تهیونگ:هیچی
کوک:ا/ت بهت خیانت کرده
تهیونگ:نه
کوک:پس چی..مث آدم حرف بزن
تهیونگ:رفتم بیرون و اون یهو تا من و دید ترسید و جیمین هم فک میکنه ی کاریش کردم از اونجایی که من هیچ غلطی نکردم
برام سواله چرا ا/ت اینجوری رفتار میکنه
اههه حالم بده من میرم خونه استراحت تو دیگه مواظب ا/ت باش باهم برگردین
کوک:و.و.ولی....
تهیونگ کتش و از رو صندلی برداشت و رفت...
چند دقیقه بعد:::
ا/ت:اه کو تهیونگ؟
کوک:حالش خوب نبود رفت خونه
ا/ت:چرا چش بود؟
کوک:نمیخوام ناراحتت کنم ولی از دست تو ناراحت شده بخاطر تو..والا این سوال و هم از من نکن که چرا از دستت ناراحته خودمم نمیدونم ی چیزی همینجوری شُل و وِلی حرف زد رفت من که نفهمیدم وی گفت حقیقتا
ا/ت:ها؟(با ناراحتی و تعجب)
کوک:آره خلاصه فقط این و میدونم که پای تو وسطه پس وقتی رفتیم خونه برو باهاش حرف بزن
لایک و فالو یادتون نره
با همکاری
https://wisgoon.com/kim.mina
ویو تهیونگ:
جیمین و ا/ت رفتن بیرون منم بیشتر داغ میکردم اول که با کوک الانم با جیمین
..باید بگم قبرش کندس
دیدم طول کشید رفتم بیرون دیدم رو تاب نشستن
اولین نفر ا/ت من و دید که با ترس تو چشاش و گشادی چشاش جیمین هم رو به من کرد
جیمین اومد طرفم و یقمو گرفت
جیمین:تو چه گوهی خوردی؟چرا این داره میترسه
تهیونگ:...
تهیونگ:اون چرا داره از من میترسه..؟ نمیدونم ..منم نمیدونم من هیچ کاری باهاش ندارم و نداشتم چرا اینجور میکنه چرا رفتارش اینجوریه؟..(ی جورایی با ناراحتی))
هعی والا نمیدونم چرا باهام اینجوری رفتار میکنه مگه چیکارش کردم که ترسیده
خلاصه جیمین بعد این حرفم یقمو ول کرد و منم پشت کردم و دوباره رفتم تو سالن پیش کوک
کوک:چته چرا یهو اینجور شدی
تهیونگ:هیچی
کوک:ا/ت بهت خیانت کرده
تهیونگ:نه
کوک:پس چی..مث آدم حرف بزن
تهیونگ:رفتم بیرون و اون یهو تا من و دید ترسید و جیمین هم فک میکنه ی کاریش کردم از اونجایی که من هیچ غلطی نکردم
برام سواله چرا ا/ت اینجوری رفتار میکنه
اههه حالم بده من میرم خونه استراحت تو دیگه مواظب ا/ت باش باهم برگردین
کوک:و.و.ولی....
تهیونگ کتش و از رو صندلی برداشت و رفت...
چند دقیقه بعد:::
ا/ت:اه کو تهیونگ؟
کوک:حالش خوب نبود رفت خونه
ا/ت:چرا چش بود؟
کوک:نمیخوام ناراحتت کنم ولی از دست تو ناراحت شده بخاطر تو..والا این سوال و هم از من نکن که چرا از دستت ناراحته خودمم نمیدونم ی چیزی همینجوری شُل و وِلی حرف زد رفت من که نفهمیدم وی گفت حقیقتا
ا/ت:ها؟(با ناراحتی و تعجب)
کوک:آره خلاصه فقط این و میدونم که پای تو وسطه پس وقتی رفتیم خونه برو باهاش حرف بزن
لایک و فالو یادتون نره
با همکاری
https://wisgoon.com/kim.mina
۹.۵k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.