پسر غریبه پارت ۲۱
پارت ۲۱
جنی:هوففف بلخره تموم شد
شوگا:آره خیلی خسته شدیما
پرش زمانی فردا
جنی:خوب امروز خیلی کار داری
لیسا کارت دعوت هارو دادی
لیسا:آره
جنی:وگفتی که هیچ جوره سوتی ندن پیش ات
لیسا:آره بابا گفتم
جنی:خوبه خب کوکی و شوگا برید غذا هارو تحویل بگیرین منو لیسا هم میز رو می چینیم
شوگا:باشه ما رفتیم
پرش زمانی بعد همه کارا
جنی:خوب همه ی بچه ها اومدن هیچی نگید بزارین زنگ بزنم ات
جنی:علان سلام
ات:سلام خوبی
جنی:مرسی چقدر دیگه میرسی
ات:من تا یک ربع دیگه اونجام
جنی:باش عزیزم خدافظ
ات:خدافظ
از زبان ات
هوففف نمیخوام شوگا رو ببینم ولی بخاطر جنی میرم
اماده شدم یه لباس معمولی پوشیدم راه افتادن ۱۰ دقیقه تو راه بودم وای خسته شدم
بلخره رسیدم
کوک:اوه اوه اومد اومد
جنی:درو واز گزاشتی خودش بیاد
کوک:آره آره
ات:رفتم دیدم چراغ ها خاموشه در هم بازه زنگ زدم به جنی
ات:علو جنی من رسیدم ولی فک کنم ویلا اشتباهی چراغ هاش خاموشه
جنی:نه درسته بیا تو برقا رفته بیا
ات:عه اوکی اومدم
جنی:هوففف بلخره تموم شد
شوگا:آره خیلی خسته شدیما
پرش زمانی فردا
جنی:خوب امروز خیلی کار داری
لیسا کارت دعوت هارو دادی
لیسا:آره
جنی:وگفتی که هیچ جوره سوتی ندن پیش ات
لیسا:آره بابا گفتم
جنی:خوبه خب کوکی و شوگا برید غذا هارو تحویل بگیرین منو لیسا هم میز رو می چینیم
شوگا:باشه ما رفتیم
پرش زمانی بعد همه کارا
جنی:خوب همه ی بچه ها اومدن هیچی نگید بزارین زنگ بزنم ات
جنی:علان سلام
ات:سلام خوبی
جنی:مرسی چقدر دیگه میرسی
ات:من تا یک ربع دیگه اونجام
جنی:باش عزیزم خدافظ
ات:خدافظ
از زبان ات
هوففف نمیخوام شوگا رو ببینم ولی بخاطر جنی میرم
اماده شدم یه لباس معمولی پوشیدم راه افتادن ۱۰ دقیقه تو راه بودم وای خسته شدم
بلخره رسیدم
کوک:اوه اوه اومد اومد
جنی:درو واز گزاشتی خودش بیاد
کوک:آره آره
ات:رفتم دیدم چراغ ها خاموشه در هم بازه زنگ زدم به جنی
ات:علو جنی من رسیدم ولی فک کنم ویلا اشتباهی چراغ هاش خاموشه
جنی:نه درسته بیا تو برقا رفته بیا
ات:عه اوکی اومدم
۵.۱k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.