پارت =۸۹
تقاص دوستی
بعد از سرجاش بلند شد که به سمت در خروج بره .
از سرجام بلند شدم و گفتم .
+چیز بدی ازش نمیخوایم فقط میخوام یکم تو حیاط، خیلی وقته خونم حوصلم سر رفته.
چشاشو برام کوچیک کرد و دستشو تو جیب کتش فرو برد و گفت .
÷چی به من میرسه ؟
چه ادمیه ها ، اینجا انسانیت اصلا وجود نداره ، نامرد تو به من شلیک کردی یه ذره عذاب وجدان تو وجودت نیست که بخوای برام جبرانش کنی .
+تو به من مدیونی .
گوشهی تیشرتمو دادم بالا و زخم پهلومو نشون دادم .
+یادت که نرفته ؟
هنوز با همون جدیت بهم زل زده بود گوشیشو از تو جیبش دراورد و اروم زمزمه کرد .
÷هنوز همون ادم سابقی .(اروم )
لبخند رضایت مندانه ای گوشهی لبم به وجود اومد .
برگشتم سمت اِما و دستمو مشت کردم و منتظر موندم بزنه قدش .
ویو جیمین :
تلفن رو برداشتم و شمارهی جئون رو گرفتم .
بعد از چنتا بوق جواب داد .
÷یه خواسته ای ازت داشتم .
_مگه میشه زنگ بزنی و کاری نداشته باشی .
کاملا معلوم بود متلک میندازه ، اِما منو به چه کارایی وا میداری .
÷تو اصلا اینطوری نیستی(کنایه) ، ولی به هر حال میزاری اِوا بره بیرون یکم هوا بخوره .
برگشتم و به اِوا و اِما نگاهی انداختم .
صدای جونگ کوک عوض شد و با جدیت گفت .
_خودتم میدونی نمیتونم بزارم بره بیرون. اون هه سو عوضی دنبال بهونس .
÷جای دوری نمیره ، تا زمین ورزش .
_اونجان مگه نه ؟ اِوا جلوت وایساده .
همیشه درست حدس میزد ، ولی الان این مهم نبود ، باید راضیش میکردم بزاره اِوا بره ، شاید واقعا بهش مدیونم یه طوری باید براش جبران کنم .
÷مهم نیست ، اگه نمیتونی اعتماد کنی چنتا نگهبان بزار دور و برش اینطوری جاش امنه .
بعد ازکلی دلیل سر هم کردم بالاخره قبول کرد .
تلفن و قطع کردم و برگشتم سمتشون .
÷قبول کرد با نگهبان ها بری زمین ورزش .
با ذوق به سمت اِما برگشتم.
÷برات جبران کردم ، پس دیگه با این حرف کاراتو پیش نبر .
ادامه دارد.....
بعد از سرجاش بلند شد که به سمت در خروج بره .
از سرجام بلند شدم و گفتم .
+چیز بدی ازش نمیخوایم فقط میخوام یکم تو حیاط، خیلی وقته خونم حوصلم سر رفته.
چشاشو برام کوچیک کرد و دستشو تو جیب کتش فرو برد و گفت .
÷چی به من میرسه ؟
چه ادمیه ها ، اینجا انسانیت اصلا وجود نداره ، نامرد تو به من شلیک کردی یه ذره عذاب وجدان تو وجودت نیست که بخوای برام جبرانش کنی .
+تو به من مدیونی .
گوشهی تیشرتمو دادم بالا و زخم پهلومو نشون دادم .
+یادت که نرفته ؟
هنوز با همون جدیت بهم زل زده بود گوشیشو از تو جیبش دراورد و اروم زمزمه کرد .
÷هنوز همون ادم سابقی .(اروم )
لبخند رضایت مندانه ای گوشهی لبم به وجود اومد .
برگشتم سمت اِما و دستمو مشت کردم و منتظر موندم بزنه قدش .
ویو جیمین :
تلفن رو برداشتم و شمارهی جئون رو گرفتم .
بعد از چنتا بوق جواب داد .
÷یه خواسته ای ازت داشتم .
_مگه میشه زنگ بزنی و کاری نداشته باشی .
کاملا معلوم بود متلک میندازه ، اِما منو به چه کارایی وا میداری .
÷تو اصلا اینطوری نیستی(کنایه) ، ولی به هر حال میزاری اِوا بره بیرون یکم هوا بخوره .
برگشتم و به اِوا و اِما نگاهی انداختم .
صدای جونگ کوک عوض شد و با جدیت گفت .
_خودتم میدونی نمیتونم بزارم بره بیرون. اون هه سو عوضی دنبال بهونس .
÷جای دوری نمیره ، تا زمین ورزش .
_اونجان مگه نه ؟ اِوا جلوت وایساده .
همیشه درست حدس میزد ، ولی الان این مهم نبود ، باید راضیش میکردم بزاره اِوا بره ، شاید واقعا بهش مدیونم یه طوری باید براش جبران کنم .
÷مهم نیست ، اگه نمیتونی اعتماد کنی چنتا نگهبان بزار دور و برش اینطوری جاش امنه .
بعد ازکلی دلیل سر هم کردم بالاخره قبول کرد .
تلفن و قطع کردم و برگشتم سمتشون .
÷قبول کرد با نگهبان ها بری زمین ورزش .
با ذوق به سمت اِما برگشتم.
÷برات جبران کردم ، پس دیگه با این حرف کاراتو پیش نبر .
ادامه دارد.....
۲.۰k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.