Parr 39
Parr 39
ات لیوان شراب رو گرفت و یه دفعه همه رو سرکشید
همه با تعجب و شک به ات نگاه میکردن
تهیونگ : عشقم آروم تر کم بخور میدونی که نمیتونی زیاد بخوری
ات : جونکوک میشه یه لیوان دیگه بدی
جونکوک : شما امر کنید
ات بازم همون جوری لیوان شراب رو سر کشید
جونکوک : بح رکورد ما رو شکستی
ات خواست یه لیوان دیگه ای از شراب رو بخوره اما تهیونگ لیوان رو از دستش گرفت و یا عصبانیت بهش گفت
تهیونگ : ات کافیه دیگه چند دفعه بگم بسه دیگه نخور
ات که کاملا مست شده بود با پوزخندی گفت
ات : اگه بخورم چی میشه
شوگا : دیگه تو حاله خودش نیست
تهیونگ دسته ات رو گرفت و خواست بلند بشن اما تا دستش رو هول داد و دوباره رویه مبل نشست
ات : من هیچ جای نمیرم
تهیونگ : ات تو الان نمیفهمی چی میگی باید بریم خونه
ات یا بوزخندی و حالت مستی گفت
ات : نه امشبو تا صبح میترکونیم بزار شب اخرو خوش بگذرونم
تهیونگ : شب آخر نیست بازم میایم
ات حالت چهره غمگین شد و سرش رو پایین گرفت
تهیونگ نگران کنارش نشست و موهای رو صورتش رو کنار زد
تهیونگ : عشقم تو حالت خوب نیست بیا بریم خونه
شوگا : آره بچه پاشید بریم دیگه
ات یهو صورتش رو نزدیک صورته تهیونگ کرد آنقدری که میتونستن نفسای همدیگه رو بشمارن ات با دستاش صورته تهیونگ رو قاب کرد و انگشته شصت اش رو کشید رویه لب های تهیونگ
ات : امشب نریم خونه
جونکوک نیشخندی زد و گفت
جونکوک : اووو دیگه داره بد بد میشه
تهیونگ : عشقم مطمئنم اگه الان تو حال خودت بودی و مست نبودی از خجالت قرمز میشدی
ات پوزخندی زد و گفت
ات : فکردی دختره خجالتی هستم نچ نیستم آقای کیم
لباشو نزدیکه لبای تهیونگ کرد میخواست ببوستش که یهو ات صورتش رو زود طرفه جونکوک و جیمین و شوگا کرد
ات : چشماتون رو ببندید
جونکوک زود چشمای جیمین رو با دستاش گرفت
جونکوک : حله الان کارتون رو بکنید
تهیونگ برای این کارای ات خنده ای کرد
ات زود لباش رو گذاشت رویه لبای تهیونگ
تهیونگ هم از فرست استفاده کرد و و خیلی محکم لباش رو چسپوند به لبای ات
ات کمی دردش گرفت و لباش رو از لبای تهیونگ جدا کرد و کمی ازش دور شد و با عصبانیت گفت
ات : دردم گرفت
جونکوک که از خنده داشت میترکید شوگا هم سرش تو گوشیش بود جونکوک چشمای جیمین رو ول کرد
جونکوک : بح عجب صحنه ای واقعا رومانتیک بود
ات : جونکوک خفشو
تهیونگ : دیگه باید بریم خونه
ات : من نمیرم خونه
تهیونگ : بزور میبرمت
تهیونگ از جاش بلند شد و ات رو براید استایل بغل کرد
ات دستاشو دوره گردنه تهیونگ حلقه کرده بود
تهیونگ : شوگا بچه با تو
شوگا :, برو ماهم الان میایم
جونکوک : بچه خودتی
تو این فاصله کوتاهی که اونا داشتن حرف میزدن تا سر اش رو گذاشته بود رویه سینه تهیونگ و خوابش برده بود
تهیونگ از کلوپ رفت بیرون ات رو خیلی آروم گذاشت رویه صندلی ماشین و کمربندش رو بست دروقت بستنه کمربنده تهیونگ نگاهش رفت سمته صورته ات
تو خواب خیلی ناز تر بود اما با خودش خیلی آروم زمزمه کرد
تهیونگ : داری چیو ازم مخفی میکنی ......
ات لیوان شراب رو گرفت و یه دفعه همه رو سرکشید
همه با تعجب و شک به ات نگاه میکردن
تهیونگ : عشقم آروم تر کم بخور میدونی که نمیتونی زیاد بخوری
ات : جونکوک میشه یه لیوان دیگه بدی
جونکوک : شما امر کنید
ات بازم همون جوری لیوان شراب رو سر کشید
جونکوک : بح رکورد ما رو شکستی
ات خواست یه لیوان دیگه ای از شراب رو بخوره اما تهیونگ لیوان رو از دستش گرفت و یا عصبانیت بهش گفت
تهیونگ : ات کافیه دیگه چند دفعه بگم بسه دیگه نخور
ات که کاملا مست شده بود با پوزخندی گفت
ات : اگه بخورم چی میشه
شوگا : دیگه تو حاله خودش نیست
تهیونگ دسته ات رو گرفت و خواست بلند بشن اما تا دستش رو هول داد و دوباره رویه مبل نشست
ات : من هیچ جای نمیرم
تهیونگ : ات تو الان نمیفهمی چی میگی باید بریم خونه
ات یا بوزخندی و حالت مستی گفت
ات : نه امشبو تا صبح میترکونیم بزار شب اخرو خوش بگذرونم
تهیونگ : شب آخر نیست بازم میایم
ات حالت چهره غمگین شد و سرش رو پایین گرفت
تهیونگ نگران کنارش نشست و موهای رو صورتش رو کنار زد
تهیونگ : عشقم تو حالت خوب نیست بیا بریم خونه
شوگا : آره بچه پاشید بریم دیگه
ات یهو صورتش رو نزدیک صورته تهیونگ کرد آنقدری که میتونستن نفسای همدیگه رو بشمارن ات با دستاش صورته تهیونگ رو قاب کرد و انگشته شصت اش رو کشید رویه لب های تهیونگ
ات : امشب نریم خونه
جونکوک نیشخندی زد و گفت
جونکوک : اووو دیگه داره بد بد میشه
تهیونگ : عشقم مطمئنم اگه الان تو حال خودت بودی و مست نبودی از خجالت قرمز میشدی
ات پوزخندی زد و گفت
ات : فکردی دختره خجالتی هستم نچ نیستم آقای کیم
لباشو نزدیکه لبای تهیونگ کرد میخواست ببوستش که یهو ات صورتش رو زود طرفه جونکوک و جیمین و شوگا کرد
ات : چشماتون رو ببندید
جونکوک زود چشمای جیمین رو با دستاش گرفت
جونکوک : حله الان کارتون رو بکنید
تهیونگ برای این کارای ات خنده ای کرد
ات زود لباش رو گذاشت رویه لبای تهیونگ
تهیونگ هم از فرست استفاده کرد و و خیلی محکم لباش رو چسپوند به لبای ات
ات کمی دردش گرفت و لباش رو از لبای تهیونگ جدا کرد و کمی ازش دور شد و با عصبانیت گفت
ات : دردم گرفت
جونکوک که از خنده داشت میترکید شوگا هم سرش تو گوشیش بود جونکوک چشمای جیمین رو ول کرد
جونکوک : بح عجب صحنه ای واقعا رومانتیک بود
ات : جونکوک خفشو
تهیونگ : دیگه باید بریم خونه
ات : من نمیرم خونه
تهیونگ : بزور میبرمت
تهیونگ از جاش بلند شد و ات رو براید استایل بغل کرد
ات دستاشو دوره گردنه تهیونگ حلقه کرده بود
تهیونگ : شوگا بچه با تو
شوگا :, برو ماهم الان میایم
جونکوک : بچه خودتی
تو این فاصله کوتاهی که اونا داشتن حرف میزدن تا سر اش رو گذاشته بود رویه سینه تهیونگ و خوابش برده بود
تهیونگ از کلوپ رفت بیرون ات رو خیلی آروم گذاشت رویه صندلی ماشین و کمربندش رو بست دروقت بستنه کمربنده تهیونگ نگاهش رفت سمته صورته ات
تو خواب خیلی ناز تر بود اما با خودش خیلی آروم زمزمه کرد
تهیونگ : داری چیو ازم مخفی میکنی ......
۷.۹k
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.