پسر عموی مغرور من●○
پسر عموی مغرور من●○
Chapter two P9
مشغول خوردن بودیم که با حرفی که زنمو زد غذا پرید گلوم
زنمو:با تهیونگ رابطه داری
ا.ت:سرفه
تهیونگ به من آب داد بخورم بعد گفتم
ا.ت:دوستیم
زنمو:پس با فیلیکس رابطه داری
ا.ت:زنمو فکر کنم شما میخواین من با یه پسری رابطه داشته باشم
زنمو:فکر کردم تا الان با یه مرد
ا.ت:زنمو من تا الان با کسی نبودم(داد)
زنمو:بابا چرا داد میزنی
از میز پاشدم و اومد بیرون منتظر کوک و فیلیکس بمونم که دیدم اوناهم اومدم
از اعصبانیت پامو به زمین میکوبیدم
که
فیلیکس:ا.ت اون از کجا باید میدونست
ا.ت:آخه اینقدر روک
فیلیکس:خوب توهم قبلا میخواستی با من باشی
ا.ت:بسه اونموقع بچه بودم
دیدم کوک داره با یه اخم نگا میکنه من رفتم عقب نشستم بعد اوناهم سوار شدن به سمت عمارت خودم
بعد چند مین رسیدیم فیلیکس بیرون موند
رفتیم رفتیم داخل که کوک گفت
کوک:راستی عمارتت قشنگه
ا.ت:اومم مرسی راستی تو یه چیزی زدی
کوک:چرا
ا.ت:من همچیت وازت گرفتم اما اینشکلی بوهام رفتار میکنی
کوک:اوو ا.ت تو خودت میدونی من اگه اینارو هم نداشته باشم بازم میلیاردرم
ا.ت :باشه بابا فعلا آزادی
رفتم داخل اتاقم تا یکم فیلم بگیرم این چند وقت اصلا وقت نداشتم رفتم لباسای که برای تبلیغ فرستاده بودن رو پوشیدم چون آرایشم خوب بود عوض نکردم یه فیلم گرفتم که ۳ ساعت طول کشید
Chapter two P9
مشغول خوردن بودیم که با حرفی که زنمو زد غذا پرید گلوم
زنمو:با تهیونگ رابطه داری
ا.ت:سرفه
تهیونگ به من آب داد بخورم بعد گفتم
ا.ت:دوستیم
زنمو:پس با فیلیکس رابطه داری
ا.ت:زنمو فکر کنم شما میخواین من با یه پسری رابطه داشته باشم
زنمو:فکر کردم تا الان با یه مرد
ا.ت:زنمو من تا الان با کسی نبودم(داد)
زنمو:بابا چرا داد میزنی
از میز پاشدم و اومد بیرون منتظر کوک و فیلیکس بمونم که دیدم اوناهم اومدم
از اعصبانیت پامو به زمین میکوبیدم
که
فیلیکس:ا.ت اون از کجا باید میدونست
ا.ت:آخه اینقدر روک
فیلیکس:خوب توهم قبلا میخواستی با من باشی
ا.ت:بسه اونموقع بچه بودم
دیدم کوک داره با یه اخم نگا میکنه من رفتم عقب نشستم بعد اوناهم سوار شدن به سمت عمارت خودم
بعد چند مین رسیدیم فیلیکس بیرون موند
رفتیم رفتیم داخل که کوک گفت
کوک:راستی عمارتت قشنگه
ا.ت:اومم مرسی راستی تو یه چیزی زدی
کوک:چرا
ا.ت:من همچیت وازت گرفتم اما اینشکلی بوهام رفتار میکنی
کوک:اوو ا.ت تو خودت میدونی من اگه اینارو هم نداشته باشم بازم میلیاردرم
ا.ت :باشه بابا فعلا آزادی
رفتم داخل اتاقم تا یکم فیلم بگیرم این چند وقت اصلا وقت نداشتم رفتم لباسای که برای تبلیغ فرستاده بودن رو پوشیدم چون آرایشم خوب بود عوض نکردم یه فیلم گرفتم که ۳ ساعت طول کشید
۱۶.۵k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.