فصل دو پارت 1

گفت:ات گفتم:جانم! یه دفعه کوک خندش گرفت ولی اینبار با جدیت گفت
ک:ات باید یه موضوعی بهت بگم
ا:چیشده
ک:باید از ایران.. نه چیز شد ببخشید با از کره بریم
ا:چرا
ک:که ازدواج کنیم
ا:بریم پیش مادر بزرگ دوستم
ک:کجاست
ا:ایران
کوک از این خوشحال بود که میتونه بره هم از ات مواضبت کنه هم تجربه از ایران داشته باشه تا ارمی های ایرانی رو ببینه و از دست بابای ات و میسو خلاص بشه اما...
ک:اوکی
ا:ایول میتونم برم پیش ریحانه
ک:چی ریحونه؟؟
ا:ریحانه یه نوع اسم ایرانیه
ک:اهااا ریحانه عع
ا:اوکی من برم وسایلامو بردارم بریم خونه
ک:مرخصیه تموم شد
ا:اره
ک:اوکی برو
ات رفت تو بیمارستان و وسایلاشو برداشت اما یه چیزی خیلی اذیتش میکرد حس میکرد یکی داره تعقیبش میکنه اما دیگه به حرف حسش گوش نکرد و به کوک زنگ زد و خیلی ریز کی حرف میزد
مکالمه ☟
ا:کوک دارم به طور فاجعه کننده ای تعقیبم میکنن
ک:ات همون جا بمون پیش پرستار فرم رو پر کن من میام
ا:هاهاها (ضایع نشه مثلا) اوکی اوکی اوکی
ک:اوکی الان میام
کوک اومد دید دو نفر که یکی گیریم کرده یه دیگه هم مثل اسکلا داره ازش مراقبت میکنه به ات نگاه میکردن و خیلی هم کوک عصبانی شد ازشون عکس گرفت اما متوجه چیزی شد که....
ادامــــــــهــــــــ دارد