can you love me?
پارت ۶
جونگکوک: با زور رفتم خونه یه دوش گرفتم جلوی راهم یه اسباب بازی فروشی بود تصمیم گرفتم برای یونا یه چیزی بگیرم از ماشین پیاده شدم رفتم داخل کلی چیز اونجا بود
..........
خب الان من کدومشو بگیرم عروسک، توپ، تفنگ، ماشین........ام اصلا من چه میدونم یونا چی دوست داره اه لعنت بهم تصمیم گرفتم به اوجوما زنگ بزنم اون خیلی خوب میدونه یونا چی دوست داره چی دوست نداره
.................
۲۰ دقیقه بعد
وارد بیمارستان شدم سریع به سمت اتاق یونا رفتم که همون لحظه جین اومد بیرون
جین: چه زود برگشتی
جونگکوک: توقع نداری که برم بخوابم حالا ولش کن میتونم ببینمش
جین: اره الان بیداره
جونگکوک: اروم در اتاقو باز کردم یونا به بیرون خیره شده بود میخواستم اعلام حضور کنم به همین دلیل گلومو صاف کردم توقع داشتم برگرده نگاه کنه اما نه انگار تو شک بود ترسیده بود تو افکار خودش غرق شده بود و کاملا واضح بود که درد داره اروم رفتم سمتش و کنار تختش نشستم که بلاخره بهم نگاه کرد
یونا: دا.....داسی
جونگکوک: جانم چقدر بهش سخت گذشته بود صورتش خسته بود زیر چشماش کبود بود این بدجوری اتیشم میزد
یونا: ببخسید
جونگکوک: بخاطر حرفش تعجب کردم ماشینی که براش خریده بودم رو روی میز کنار تخت گذاشتم دستای کوچولو شو گرفتم و گفتم چرا باید معذرت خواهی کنی
یونا: چون تو کفتی اکه من نباسم تو خوسحالی ولی من هنوس هستم
جونگکوک: این چه حرفیه نشنوم دیگه از این حرفا بزنی ام راستش داداشی اون موقع یه خورده اعصبانی بود به همین دلیل اون حرفا رو زدم
یونا: پس یعنی دوسم دالی؟
جونگکوک: اره که دوستت دارم خیلی دوستت دارم
یونا: هولاااااااا داداسی دوسم داله
جونگکوک: یونا رو بغل کردم حس عجیبی بود یه بوی خوبی بین بوی دارو ها میداد یه بوی خاص دقیقا بوی مامانو مو داد حالا که فک میکنم میبینم مامان یه کی رو برام گذاشت تا تنها نباشم ولی من نتونستم ازش محافظت کنم
یونا: داداسی اون ماسیمه ماله منه
جونگکوک: اه خب راستش اره امید وارم خوشت بیاد
یونا: من عاسگسم ( عاشقشم)
جونگکوک: اوه خیالم راحت شد پس خوبه
جین: خب یونا خانم وقته دارو خوردنه
یونا: نموقام ( نمیخوام)
جونگکوک: یونا باید دارو اا رو بخوری تا زود خوب بشی اونوقت میتونیم کلی بریم گردش و خوش بگذرونیم
یونا: واگعا میلیم گلدس ( واقعا میریم گردش)
جونگکوک: اره این یه قوله
یونا: اخ جوووووون
لایک کنید لطفا
کامنت بزارید
دوستتون دارم♡
جونگکوک: با زور رفتم خونه یه دوش گرفتم جلوی راهم یه اسباب بازی فروشی بود تصمیم گرفتم برای یونا یه چیزی بگیرم از ماشین پیاده شدم رفتم داخل کلی چیز اونجا بود
..........
خب الان من کدومشو بگیرم عروسک، توپ، تفنگ، ماشین........ام اصلا من چه میدونم یونا چی دوست داره اه لعنت بهم تصمیم گرفتم به اوجوما زنگ بزنم اون خیلی خوب میدونه یونا چی دوست داره چی دوست نداره
.................
۲۰ دقیقه بعد
وارد بیمارستان شدم سریع به سمت اتاق یونا رفتم که همون لحظه جین اومد بیرون
جین: چه زود برگشتی
جونگکوک: توقع نداری که برم بخوابم حالا ولش کن میتونم ببینمش
جین: اره الان بیداره
جونگکوک: اروم در اتاقو باز کردم یونا به بیرون خیره شده بود میخواستم اعلام حضور کنم به همین دلیل گلومو صاف کردم توقع داشتم برگرده نگاه کنه اما نه انگار تو شک بود ترسیده بود تو افکار خودش غرق شده بود و کاملا واضح بود که درد داره اروم رفتم سمتش و کنار تختش نشستم که بلاخره بهم نگاه کرد
یونا: دا.....داسی
جونگکوک: جانم چقدر بهش سخت گذشته بود صورتش خسته بود زیر چشماش کبود بود این بدجوری اتیشم میزد
یونا: ببخسید
جونگکوک: بخاطر حرفش تعجب کردم ماشینی که براش خریده بودم رو روی میز کنار تخت گذاشتم دستای کوچولو شو گرفتم و گفتم چرا باید معذرت خواهی کنی
یونا: چون تو کفتی اکه من نباسم تو خوسحالی ولی من هنوس هستم
جونگکوک: این چه حرفیه نشنوم دیگه از این حرفا بزنی ام راستش داداشی اون موقع یه خورده اعصبانی بود به همین دلیل اون حرفا رو زدم
یونا: پس یعنی دوسم دالی؟
جونگکوک: اره که دوستت دارم خیلی دوستت دارم
یونا: هولاااااااا داداسی دوسم داله
جونگکوک: یونا رو بغل کردم حس عجیبی بود یه بوی خوبی بین بوی دارو ها میداد یه بوی خاص دقیقا بوی مامانو مو داد حالا که فک میکنم میبینم مامان یه کی رو برام گذاشت تا تنها نباشم ولی من نتونستم ازش محافظت کنم
یونا: داداسی اون ماسیمه ماله منه
جونگکوک: اه خب راستش اره امید وارم خوشت بیاد
یونا: من عاسگسم ( عاشقشم)
جونگکوک: اوه خیالم راحت شد پس خوبه
جین: خب یونا خانم وقته دارو خوردنه
یونا: نموقام ( نمیخوام)
جونگکوک: یونا باید دارو اا رو بخوری تا زود خوب بشی اونوقت میتونیم کلی بریم گردش و خوش بگذرونیم
یونا: واگعا میلیم گلدس ( واقعا میریم گردش)
جونگکوک: اره این یه قوله
یونا: اخ جوووووون
لایک کنید لطفا
کامنت بزارید
دوستتون دارم♡
۵.۲k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.