دلبرا
دلبرا
در هوس دیدن رویت
دل من تاب ندارد
نگهم خواب نداردقلمم
گوشه دفتر
غزل ناب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره
مگر
این عاشق دلسوخته ارباب ندارد
در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیریی خود می گذرد
عشقها می میرند
رنگها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می مانند...
در هوس دیدن رویت
دل من تاب ندارد
نگهم خواب نداردقلمم
گوشه دفتر
غزل ناب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره
مگر
این عاشق دلسوخته ارباب ندارد
در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیریی خود می گذرد
عشقها می میرند
رنگها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می مانند...
۱.۰k
۱۹ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.