رمان پلیس و مافیا پارت ۷
اون قدر دست نامجون محکم بود که لب ات ترکید همه جای ات از خون بود
ات : مگه من چی کار کردم
نامجون : مارو زندانی کردی یک مافیا رو
ات : من دیگه پلیس نیستم
ات دستشو باز کرد
ات : مگه مگه من گفتم شما خلافکار باشی
نامجون. : نه ولی
ات: ولی چی
نامجون سرشو تکون داد و رفت
ات : آخه مگه من چی کار کردم (با بغض )
جین بغلش کرد و برد صورتشو شست
جین : لطفاً دیگه با ما باش
ات : آخه من میخوام آدم خوبی شم
جین : لطفاً
ات : نمیتونم
جین : باشه
ات : میشه کاری کنی که با نامجون دوست بشم
جین : باشه بزار برم
چند ساعت بعد نامجون اومد اتاق
نامجون : سلام ببخشید که اون کارو کردم
ات : اشکال نداره
که یک دفعه نامجون بغلش کرد بعد جلوش زانو زد و گفت : لطفاً مافیا باش به خاطر کسی که دوستش داری
ات : اما من من
نامجون : خواهش می کنم
ات ؛ خیلی خب منم عوض مافیا هستم
که نامجون پاشد و دستاشو دور گردنم دور کرد بعدش
نامجون : از این به بعد تو پرنسس منی فهمیدی ؟
ات : چی چی
ات : مگه من چی کار کردم
نامجون : مارو زندانی کردی یک مافیا رو
ات : من دیگه پلیس نیستم
ات دستشو باز کرد
ات : مگه مگه من گفتم شما خلافکار باشی
نامجون. : نه ولی
ات: ولی چی
نامجون سرشو تکون داد و رفت
ات : آخه مگه من چی کار کردم (با بغض )
جین بغلش کرد و برد صورتشو شست
جین : لطفاً دیگه با ما باش
ات : آخه من میخوام آدم خوبی شم
جین : لطفاً
ات : نمیتونم
جین : باشه
ات : میشه کاری کنی که با نامجون دوست بشم
جین : باشه بزار برم
چند ساعت بعد نامجون اومد اتاق
نامجون : سلام ببخشید که اون کارو کردم
ات : اشکال نداره
که یک دفعه نامجون بغلش کرد بعد جلوش زانو زد و گفت : لطفاً مافیا باش به خاطر کسی که دوستش داری
ات : اما من من
نامجون : خواهش می کنم
ات ؛ خیلی خب منم عوض مافیا هستم
که نامجون پاشد و دستاشو دور گردنم دور کرد بعدش
نامجون : از این به بعد تو پرنسس منی فهمیدی ؟
ات : چی چی
۷.۸k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.