☁پارت دوم☁
پپا: ات چشماتو باز کن
مرد: من بهش گفتم که دست نزنه
همه ریخته بودن سرمون
پپا: ات ات ، من باید ببرمش بیمارستان
کوک : من ماشینم خالیه اگه میخواید من میرسونمتون
پپا: باش
کوک ات رو براید بغل کرد و بدو بدو برد تو ماشین گذاشت و پپا هم نشست و با سرعت زیاد رسید به بیمارستان و باز ات رو براید بغل کرد و رفت داخل
کوک: پرستارر
پرستار : بله
کوک: لطفا کمک کنید
ات رو با تخت بردن تو اتاق و بهش سرم وصل کردن
پپا: الان من چیکار کنم
کوک : نترس زود خوب میشه
بعد چند ساعت
پرستار : مریض چشماشو باز کرده میتونید ببینیدش
پپا و کوک بدو بدو رفتن اتاق ات و دیدن داره به دیوار نگاه میکنه
پپا: ات تو حالت خوبه
ات: اره فک کنم
کوک: سلام
ات: سلام
پپا: ات اون مارو آورد بیمارستان
ات: ممنونم
کوک: کاری نکردم
پپا: ات ولی اون مرده گفت که هیچ کس ها از کما برنگشته
ات: من خودم تعجب کردم وقتی به الماس دست زدم یهو احساس کردم همه جا رنگ شد و من هم داشتم نگاه میکردم که یهو اون رنگ ها رفتن تو بدنم و بعد فک کنم از هوش رفتم
کوک : شوکه
پپا : یعنی ممکنه که تو
مرد: من بهش گفتم که دست نزنه
همه ریخته بودن سرمون
پپا: ات ات ، من باید ببرمش بیمارستان
کوک : من ماشینم خالیه اگه میخواید من میرسونمتون
پپا: باش
کوک ات رو براید بغل کرد و بدو بدو برد تو ماشین گذاشت و پپا هم نشست و با سرعت زیاد رسید به بیمارستان و باز ات رو براید بغل کرد و رفت داخل
کوک: پرستارر
پرستار : بله
کوک: لطفا کمک کنید
ات رو با تخت بردن تو اتاق و بهش سرم وصل کردن
پپا: الان من چیکار کنم
کوک : نترس زود خوب میشه
بعد چند ساعت
پرستار : مریض چشماشو باز کرده میتونید ببینیدش
پپا و کوک بدو بدو رفتن اتاق ات و دیدن داره به دیوار نگاه میکنه
پپا: ات تو حالت خوبه
ات: اره فک کنم
کوک: سلام
ات: سلام
پپا: ات اون مارو آورد بیمارستان
ات: ممنونم
کوک: کاری نکردم
پپا: ات ولی اون مرده گفت که هیچ کس ها از کما برنگشته
ات: من خودم تعجب کردم وقتی به الماس دست زدم یهو احساس کردم همه جا رنگ شد و من هم داشتم نگاه میکردم که یهو اون رنگ ها رفتن تو بدنم و بعد فک کنم از هوش رفتم
کوک : شوکه
پپا : یعنی ممکنه که تو
۱۸.۰k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.