وقتی....(فیک تهیونگ) p ¹
a,t
با صدای رو مخ الارمم از خواب بیدار شدم به ساعت تگاهی انداختم ⁶:⁰¹ بلند شدم یه دوش گرفتم و یه لباس مناسب پوشیدم(اسلاید بعد) سوار اتوبوس شدم و رفتم شرکت آقای گند اخلاق
درسته دو ساله توی اون شرکت کوفتی کیم تهیونگ کار میکنم و براش مثل برده میمونم
اخلاقش خیلیییی بده خدا به داد زنش برسه
همش بهم گیر میده حتی وقتی هیچ کاری نمیکنم
کلی قانون برام گذاشت
_ لباس باز ممنوع
_گرم گرفتن با کارکنای پسر ممنوع به جز خودش
_ آرایش غلیظ ممنوع
_ مکالمه طولانی ممنوع
و گگگگگگگ
حرصم و در میاره مرتیکه(فیکه:) وارد اتاق شدم پشت میزم کارم نشستم که اومدش داخل
بازم استایل فاکیش با اون عطرش دیوونم میکرد اما...
من و اون یه دنیا اختلاف داریم
از اینا بیخیال
داشتم کارام و انجام میدادم که باصدای رو مخش سرم و بالا گرفتم
تهیونگ: خانم مین ؟
ات: بله رئیس ؟*لبخند زوری*
تهیونگ:قبلا در مورد لباسای باز حرف زدیم مگه نه؟
ات:رئیس این لباس باز نیست
تهیونگ: شونه هات کاملا پیداست و خم بشی کل بدنت پیداست همین الان از شرکت میری بقیه کارا رو خونه خودم بیا انجام میدیم*عصبی*
a,t
چیزی نگفتم کیفم و با حرص برداشتم و از شرکت کوفتیش بیرون اومدم
از شانس گوه بنده با اون توی یه آپارتمان زندگی میکردم و اون هم دقیقا اتاق روبهرویی من بود
اما جناب کیم
امشب انتقام بدی در پیش داری ...
×شب...
a,t
تقریبا نیم ساعت دیگه باید میرفتم
لباسم و پوشیدم و کفشام و پام کردم یکم آرایش کردم و جلوی آینه قدی وایسادم
شت این خیلی کوتاهه
ولش کن اتفاقی که نمیتونه بیوفته ، کتم و روی لباسم پوشیدم و پوزخندی زدم و از خونه رفتم بیرون روبهروی درش وایسادم و زنگ و زدم
در و باز کرد طبق معمول با چشمای خمارش بهم نگاهی انداخت و در و برام باز کرد وای خدا این خونه اس یه قصر خوبه اتاق رو به رویم هم هست نشستیم روی کاناپه و شراب گرون قیمتی رو درش و باز کرد
منم توی این فرصت کتم و درآوردم، شراب و از دستش گرفتم و قلپی ازش خوردم با چشمای خمارش برگشت بهم نگاه کرد
ته: خانم مین ؟*بم*
ات:بله رئیس؟
ته: در مورد لباس پوشیدن چی بهتون گفته بودم؟*بم*
ات: الان کسی رو اینجا نمیبینم که بخوام به قانونای شما گوش کنم *پوزخند*
ته: بزار باهات صادق باشم
من یه پسرم ، هر کاری هم بخوام میتونم بکنم
دریم دریم فیک ژدیدددددد اینو خیلی وقت پیش قول داده بودم بزارم
با صدای رو مخ الارمم از خواب بیدار شدم به ساعت تگاهی انداختم ⁶:⁰¹ بلند شدم یه دوش گرفتم و یه لباس مناسب پوشیدم(اسلاید بعد) سوار اتوبوس شدم و رفتم شرکت آقای گند اخلاق
درسته دو ساله توی اون شرکت کوفتی کیم تهیونگ کار میکنم و براش مثل برده میمونم
اخلاقش خیلیییی بده خدا به داد زنش برسه
همش بهم گیر میده حتی وقتی هیچ کاری نمیکنم
کلی قانون برام گذاشت
_ لباس باز ممنوع
_گرم گرفتن با کارکنای پسر ممنوع به جز خودش
_ آرایش غلیظ ممنوع
_ مکالمه طولانی ممنوع
و گگگگگگگ
حرصم و در میاره مرتیکه(فیکه:) وارد اتاق شدم پشت میزم کارم نشستم که اومدش داخل
بازم استایل فاکیش با اون عطرش دیوونم میکرد اما...
من و اون یه دنیا اختلاف داریم
از اینا بیخیال
داشتم کارام و انجام میدادم که باصدای رو مخش سرم و بالا گرفتم
تهیونگ: خانم مین ؟
ات: بله رئیس ؟*لبخند زوری*
تهیونگ:قبلا در مورد لباسای باز حرف زدیم مگه نه؟
ات:رئیس این لباس باز نیست
تهیونگ: شونه هات کاملا پیداست و خم بشی کل بدنت پیداست همین الان از شرکت میری بقیه کارا رو خونه خودم بیا انجام میدیم*عصبی*
a,t
چیزی نگفتم کیفم و با حرص برداشتم و از شرکت کوفتیش بیرون اومدم
از شانس گوه بنده با اون توی یه آپارتمان زندگی میکردم و اون هم دقیقا اتاق روبهرویی من بود
اما جناب کیم
امشب انتقام بدی در پیش داری ...
×شب...
a,t
تقریبا نیم ساعت دیگه باید میرفتم
لباسم و پوشیدم و کفشام و پام کردم یکم آرایش کردم و جلوی آینه قدی وایسادم
شت این خیلی کوتاهه
ولش کن اتفاقی که نمیتونه بیوفته ، کتم و روی لباسم پوشیدم و پوزخندی زدم و از خونه رفتم بیرون روبهروی درش وایسادم و زنگ و زدم
در و باز کرد طبق معمول با چشمای خمارش بهم نگاهی انداخت و در و برام باز کرد وای خدا این خونه اس یه قصر خوبه اتاق رو به رویم هم هست نشستیم روی کاناپه و شراب گرون قیمتی رو درش و باز کرد
منم توی این فرصت کتم و درآوردم، شراب و از دستش گرفتم و قلپی ازش خوردم با چشمای خمارش برگشت بهم نگاه کرد
ته: خانم مین ؟*بم*
ات:بله رئیس؟
ته: در مورد لباس پوشیدن چی بهتون گفته بودم؟*بم*
ات: الان کسی رو اینجا نمیبینم که بخوام به قانونای شما گوش کنم *پوزخند*
ته: بزار باهات صادق باشم
من یه پسرم ، هر کاری هم بخوام میتونم بکنم
دریم دریم فیک ژدیدددددد اینو خیلی وقت پیش قول داده بودم بزارم
۵۱.۴k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.