🖤پادشاه من🖤 پارت ۷۴
ا.ت: خب بریم واسه اجرای بعدییی
بگیر الکلو از یه ارمنی
باید حمل کنی توی معدنی
دخمل ایرانیو ول کنی از دانس میره روی اللری
کی عکس درست گذاشته
هی دس.........
از زبان کوک:
۲ ساعت بود که ا.ت تو حمومه صدای آب هم نمیومد، فقط صدای زمزمه میومد رفتم در حمومو زدم و گفتم :
کوک:ا.ت صدامو میشنوی🙁
ا.ت: آ... آره بله😨
کوک: دوساعته اون تویی داری چیکار میکنی؟
ا.ت: چی...چیزه بدنم خیلی درد میکرد برای همین تو وان بودم تا دردش کمتر بشه
کوک: باشه
ا.ت: الان میام
از زبان ا.ت:
خاک تو سرم نکنه صدامو شنیده بدنم هم که خشکه بزار لااقل یه دوش بگیرم خیس بشم. بعد از اینکه اونجا رو مرتب کردم رفتم درو آروم باز کردم از لای در نگاه کردم کسی نبود حوله رو ورداشتم تنم کردم و رفتم بیرون خواستم حوله رو باز کنم که یهو کوک از دستشویی اومد بیرون یه جیغ آرومی زدم، کوک تا منو دید برگشت( ا.ت حوله تنشه ) من گفتم :
ا.ت: آییی قبلم ترسیدم 😮💨
کوک: نمیدونستم اومدی بیرون برو لباستو بپوش 😳
ا.ت: کدوم لباس؟ آها اینو میگی
کوک: من میرم بیرون تو هم لباستو بپوش
ا.ت : اوکی
رفتم لباسو ورداشتم انقدر که کیوت بود دلم نمیومد بپوشمش یه دامن پشمالو مشکی با هودی پشمالوش ، مارک لباسو خواستم بکنم که روشو خوندم لباس یکی از معروف ترین برند های جهان بود، برند سلین. قیمتشو نگاه کردم خودم ریخت پشمام موند ۵۶ ملیون پول لباس بود ، سریع پوشیدمش تو آینه به خودم نگاه کردم خیلی بهم میاد ، کوک در زد گفتم بیا چون وسیله های من نبود به هیچی دست نزدم خواستم برم پماد بیارم که گفت:
کوک: کجا؟🤨
ا.ت: میخوام برم پماد بیارم😕
کوک: موهاتو دیدی خیسه خیسه😐
ا.ت: اشکال نداره من اینجو( عطسه )
کوک: 😑 دقت کردی سرما خوردی؟
ا.ت: اوبس🗿
کوک: بیا اینجا بشین موهاتو خشک کنم با سشوار 😮💨
ا.ت: باش.. آیییی 😖
رفتم نشستم رو صندلی موهامو سشوآر بزنه. قیافش یه خورده بی اعصاب میزد یکم البته، یهو چشمام خورد به لباسش لب.. لباسش خونی بوددد نگران شدم نکنه بادیگاردا رو رو کشته. هیچی نگفتم تا موهام خشک شه بعد اینکه موهامو خشک کرد منو برد رو تخت جاهایی که زخم بود رو پماد زد خیلی میسوخت خیلیی بهش گفتم :
ا.ت: آییی نزن دیگه خیلی میسوزههه 😫
کوک: بشین سر جات بزار سریع بزنم تموم شه تکون میخوری نمیشه 🤨
ا.ت: آخه میسوزه 😢
کوک: تحمل کن الان تموم میشه
کوکی برام پماد زد چندتا قرص بدمزه هم به زور بهم داد، بعدش دیگه همونجا خوابیدم نصف شب داشتم با گوشیم ور میرفتم که گفت: ...........
بگیر الکلو از یه ارمنی
باید حمل کنی توی معدنی
دخمل ایرانیو ول کنی از دانس میره روی اللری
کی عکس درست گذاشته
هی دس.........
از زبان کوک:
۲ ساعت بود که ا.ت تو حمومه صدای آب هم نمیومد، فقط صدای زمزمه میومد رفتم در حمومو زدم و گفتم :
کوک:ا.ت صدامو میشنوی🙁
ا.ت: آ... آره بله😨
کوک: دوساعته اون تویی داری چیکار میکنی؟
ا.ت: چی...چیزه بدنم خیلی درد میکرد برای همین تو وان بودم تا دردش کمتر بشه
کوک: باشه
ا.ت: الان میام
از زبان ا.ت:
خاک تو سرم نکنه صدامو شنیده بدنم هم که خشکه بزار لااقل یه دوش بگیرم خیس بشم. بعد از اینکه اونجا رو مرتب کردم رفتم درو آروم باز کردم از لای در نگاه کردم کسی نبود حوله رو ورداشتم تنم کردم و رفتم بیرون خواستم حوله رو باز کنم که یهو کوک از دستشویی اومد بیرون یه جیغ آرومی زدم، کوک تا منو دید برگشت( ا.ت حوله تنشه ) من گفتم :
ا.ت: آییی قبلم ترسیدم 😮💨
کوک: نمیدونستم اومدی بیرون برو لباستو بپوش 😳
ا.ت: کدوم لباس؟ آها اینو میگی
کوک: من میرم بیرون تو هم لباستو بپوش
ا.ت : اوکی
رفتم لباسو ورداشتم انقدر که کیوت بود دلم نمیومد بپوشمش یه دامن پشمالو مشکی با هودی پشمالوش ، مارک لباسو خواستم بکنم که روشو خوندم لباس یکی از معروف ترین برند های جهان بود، برند سلین. قیمتشو نگاه کردم خودم ریخت پشمام موند ۵۶ ملیون پول لباس بود ، سریع پوشیدمش تو آینه به خودم نگاه کردم خیلی بهم میاد ، کوک در زد گفتم بیا چون وسیله های من نبود به هیچی دست نزدم خواستم برم پماد بیارم که گفت:
کوک: کجا؟🤨
ا.ت: میخوام برم پماد بیارم😕
کوک: موهاتو دیدی خیسه خیسه😐
ا.ت: اشکال نداره من اینجو( عطسه )
کوک: 😑 دقت کردی سرما خوردی؟
ا.ت: اوبس🗿
کوک: بیا اینجا بشین موهاتو خشک کنم با سشوار 😮💨
ا.ت: باش.. آیییی 😖
رفتم نشستم رو صندلی موهامو سشوآر بزنه. قیافش یه خورده بی اعصاب میزد یکم البته، یهو چشمام خورد به لباسش لب.. لباسش خونی بوددد نگران شدم نکنه بادیگاردا رو رو کشته. هیچی نگفتم تا موهام خشک شه بعد اینکه موهامو خشک کرد منو برد رو تخت جاهایی که زخم بود رو پماد زد خیلی میسوخت خیلیی بهش گفتم :
ا.ت: آییی نزن دیگه خیلی میسوزههه 😫
کوک: بشین سر جات بزار سریع بزنم تموم شه تکون میخوری نمیشه 🤨
ا.ت: آخه میسوزه 😢
کوک: تحمل کن الان تموم میشه
کوکی برام پماد زد چندتا قرص بدمزه هم به زور بهم داد، بعدش دیگه همونجا خوابیدم نصف شب داشتم با گوشیم ور میرفتم که گفت: ...........
۷.۵k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.