گذر زندگی من 2
رمان گذر زندگی من پارت 2
راوی:
زنگ کلاس خورد و همه اومدن داخل کلاس چند دقیقه بعد معلمشون با ی پسر اومد داخل کلاس
ا/ت:زنگ کلاس خورد و بچها اومدن داخل چند دیقه بعد هم معلم با ی پسر اومد داخل اون پسر خیلی آشنا بود چهره شو میشناختم ولی یادم نمیومد کجا دیدمش
معلم:بچه ها این دانش اموز انتقالی هست و از آمریکا اومده پسرم خودتو معرفی کنی
نکته:بچه ها ببخشید این انتقالی تکراری شده ولی قضیه امیوارم فرق داشته باشه
تهیونگ:سلام بچه ها من کیم تهیونگ هستم از آشناییتون خوشوقتم
ا/ت:اسمشو ک گفت مغزم بیشتر درگیر شد یکم ک فکرد کردم یادم اومد اون بهترین دوست دوران دبستانم بوده ک بخاطر شغل باباش باید مکان رو تغییر میدادن اخه ب باباش درخواست داده بودن برا داروسازی ب آمریکا بره پدرش ی دانشمند معروف هم هست یکی از دلایلش همین بود
معلم:خب تهیونگ برو رو میز پشت ا/ت و لیا بشین(لیا یکی از دوستای ا/ت س)
راوی:تهیونگ رفت پشت سرشون نشست و زنگ تفریح خورد ا/ت برگشتن ب میز پشتیش یعنی میز تهیونگ گفت
ا/ت:سلام من ا/ت هستم خوشوقتم
تهیونگ:ا/تتتتت خودتتیییی درست حدس زدممم
ا/ت:پس شناختیم پسر نمیدونی چقد دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ: منم خب خب شمارتو بگو یاد داشت کنم
ا/ت:بیا اینم شماره
تهیونگ:نظرت چیه باهم بریم بیرون بعد مدرسه تا جبران کنیم این چند سالو
ا/ت:تهیونگ ببخشید من امروز نمیتونم بیام اخه ی مشکلی برام پیش اومده هر وقت حل شد میگم باهم بریم بیرون
تهیونگ:چ مشکلی بگو منم بدونم
ا/ت:نمیتونم بگم ببخشید
تهیونگ:خب اوکی
راوی:زنگ کلاس خورد زنگ اخر بود اینم گذشت و رفت چون سون رفت سر میز ا/ت دنبالش تا با هم دیگه برن خونشون
چون سون:ا/ت بیا بریم
ا/ت:وایسا وسایلمو جمع کنم بریم
تهیونگ:بچه ها کجا میرین (چون سون بغل دست تهیونگه)
ا/ت:تهیونگ من میرم با چون سون بیرون
تهیونگ:نمیخواد مخفی کنی چون سون همه چیو گفت
ا/ت:چووونننن سووووونننن شاید من نخوام یکی بفهمه تو باید بری بگی
چون سون:اخه من همین امروز با تهیونگ عهد بستم همه چیو بگم تهیونگم میتونه کمکمون کنه
ا/ت:در چ مورد
چون سون:خب این حرکات ورزشیش خیلی خفنه
ا/ت:هووووفففففف مگه تو پسر نیستی توهم بلدی دیگه منم چند سال رفتم دفاع
چون سون:خب هر چی بهتر قوی تر خب بریم دیگه
بیخشید بچه ها مزخرف شد ولی حتما خفن ترش میکنمممم حمایت یادتون نرههههه پارت بعد رو تا عصر میزارم
راوی:
زنگ کلاس خورد و همه اومدن داخل کلاس چند دقیقه بعد معلمشون با ی پسر اومد داخل کلاس
ا/ت:زنگ کلاس خورد و بچها اومدن داخل چند دیقه بعد هم معلم با ی پسر اومد داخل اون پسر خیلی آشنا بود چهره شو میشناختم ولی یادم نمیومد کجا دیدمش
معلم:بچه ها این دانش اموز انتقالی هست و از آمریکا اومده پسرم خودتو معرفی کنی
نکته:بچه ها ببخشید این انتقالی تکراری شده ولی قضیه امیوارم فرق داشته باشه
تهیونگ:سلام بچه ها من کیم تهیونگ هستم از آشناییتون خوشوقتم
ا/ت:اسمشو ک گفت مغزم بیشتر درگیر شد یکم ک فکرد کردم یادم اومد اون بهترین دوست دوران دبستانم بوده ک بخاطر شغل باباش باید مکان رو تغییر میدادن اخه ب باباش درخواست داده بودن برا داروسازی ب آمریکا بره پدرش ی دانشمند معروف هم هست یکی از دلایلش همین بود
معلم:خب تهیونگ برو رو میز پشت ا/ت و لیا بشین(لیا یکی از دوستای ا/ت س)
راوی:تهیونگ رفت پشت سرشون نشست و زنگ تفریح خورد ا/ت برگشتن ب میز پشتیش یعنی میز تهیونگ گفت
ا/ت:سلام من ا/ت هستم خوشوقتم
تهیونگ:ا/تتتتت خودتتیییی درست حدس زدممم
ا/ت:پس شناختیم پسر نمیدونی چقد دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ: منم خب خب شمارتو بگو یاد داشت کنم
ا/ت:بیا اینم شماره
تهیونگ:نظرت چیه باهم بریم بیرون بعد مدرسه تا جبران کنیم این چند سالو
ا/ت:تهیونگ ببخشید من امروز نمیتونم بیام اخه ی مشکلی برام پیش اومده هر وقت حل شد میگم باهم بریم بیرون
تهیونگ:چ مشکلی بگو منم بدونم
ا/ت:نمیتونم بگم ببخشید
تهیونگ:خب اوکی
راوی:زنگ کلاس خورد زنگ اخر بود اینم گذشت و رفت چون سون رفت سر میز ا/ت دنبالش تا با هم دیگه برن خونشون
چون سون:ا/ت بیا بریم
ا/ت:وایسا وسایلمو جمع کنم بریم
تهیونگ:بچه ها کجا میرین (چون سون بغل دست تهیونگه)
ا/ت:تهیونگ من میرم با چون سون بیرون
تهیونگ:نمیخواد مخفی کنی چون سون همه چیو گفت
ا/ت:چووونننن سووووونننن شاید من نخوام یکی بفهمه تو باید بری بگی
چون سون:اخه من همین امروز با تهیونگ عهد بستم همه چیو بگم تهیونگم میتونه کمکمون کنه
ا/ت:در چ مورد
چون سون:خب این حرکات ورزشیش خیلی خفنه
ا/ت:هووووفففففف مگه تو پسر نیستی توهم بلدی دیگه منم چند سال رفتم دفاع
چون سون:خب هر چی بهتر قوی تر خب بریم دیگه
بیخشید بچه ها مزخرف شد ولی حتما خفن ترش میکنمممم حمایت یادتون نرههههه پارت بعد رو تا عصر میزارم
۳۷.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.