شاهزاده اهریمن پارت 38
#شاهزاده_اهریمن_پارت_38
بدجوری کلافم کرده بود هیچ جوره ولکن ماجرا نبود. کف دستمو گذاشتم رو صورتش زدمش عقب
+: تو اصلا قضیه مسابقه رو از کجا میدونی تا جایی ک من تو اون مدرسه بودم هیچکی تو فاز این چیزا نبود.
×: خبرشو تازه شنیدم اینم میدونم ک تو اصفهان برگذار میشه و حدس میزنم بخاطر محل برگذاریش باشه ک تو نمیخوای بری.
+: نخیر ربطی ب این نداره.
×: چرا داره، بذار ی مرور بزنیم ببینم چقدر ربط داره.
دستش رو گرفت زیر فکش ادای فکر کردن دراورد
×: اووم آهان بذار از اینجا برات بگم تو چند ساله ک برای همیچن روزی تلاش میکنی تو این راه صفر تا صدت رو گذاشتی تو از راهنمایی تا ب الان رویای همچین روزی داشتی هر روز درباش حرف میزدی امسال ک موقعش رسید از همون اول مهر تا خود دو هفته پیش ب بند میگفتی پس کی شروع میشه چرا شروع نمیشه چرا اینقدر دیر شروع میشه نکنه ی وقت شروع نشه ولی حالا ی هفته است حتی حرفی ام دربارش نزدی بعد الان میگی آمادگیش ندارم منو چی فرض کردی؟ فکر کردی با خر طرفی. تو چند سال تلاش کردی حتی پارسال تو المپیاد آزمایشی نفر دوم شدی الان چی شد ک آمادگی نداری؟ تو برای تک تک این لحظه ها برنامه ریزی کرده بودی اینکه با رتبه بالا وارد دانشگاهی ک میخوای با رشته موردعلاقت بشی، میخواستی اینقدر خودتو بکشی بالا ک بورسه تحصیلی خارج از کشورو بگیری و وارد یکی از بهترین دانشگاهای مهندسی هوا فضارو بشی و بعد بری تو ارتش. کمه یا هنوزم برات بگم؟
با درموندگی نگاش کردم
+: شاایان..
×: هیـــس فقط بگو چرا تا الان ثبتنام نکردی؟
+: نمیتونم، یعنی نمیشه.
×: خب چرا؟ مشکلش چیه؟
+: باید قول بدی دراین مورد ب آقاجون چیزی نگی وگرنه هیچی بهت نمیگم.
×: اوکی قول میدم حالا بگو.
+: این طوری ن، قسم بخور ک ب کسی چیزی نمیگی.
×: قسم میخورم ب کسی چیزی نمیگم ب جون خودت ک برام عزیزی، حالا بگو.
+: ببین شایان تو ک از اوضاع مالیمون خبر داری و اینم میدونی ک برگذاری امتحان اینجا نیست و برای رفتن ب اصفهان تمامی هزینه ها ب عهده خود ماست
×: الان بخاطر هزینشه ک نمیری؟ مگه چقدره.
+: شایان بیخالشو جان جدت.
بلندشدم برم ک مچ دستمو گرفت.
×: آرمیا تا همینجا هم خیلی باهات راه اومدم نخوای حرف بزنی ی بار گفتم چیکار میکنم اونقدر ازم شناخت داری ک بفهمی واقعا میرم مدرسه تون تا بفهمم قضیه چیه پس مث آدم توضیح بده.
اره اونقدر میشناختمش ک بدونم واقعا همچین کاریو میکنه پس خودم مث آدم براش توضیح میدادم سنگین تر بود.
ی نفس عمیق کشیدم و دوباره نشستم سرجام.
+: ببین شایان من تصمیم رو گرفتم پس وقتی دربارش بهت گفتم ن حق داری ب کسی چیزی بگی ن چرتو پرت تحویلم بدی.
×: اوکیه، بگو.
+: بهت گفتم ک هزینه رفتنمون ب عده خودمونه ن تنها رفتن بلکه همه هزینها مث غذا جای خواب و همینه اینا پنج میلیونه.
×: چــــــی پنج میلیـــــون. چخبره مگه. براچی اعتراض نکردید.
+: دلت خوشه ها یادت رفته تو چ مدرسه ام این مقدار پول برای دانش آموزای اون مدرسه مث پول خورده فکر کردی بابتش اعتراض میکنن.
×: پس تو چی تکلیف تو چی میشه.
+: من هیچ. میخواستی چی بشه.
×: یعنی ب همین راحتی ازش میگذری؟
+: کی گفته راحته؟کی گفته گذشتن از آرزوهات راحته، من تمام وقت و زندگیمو صرف همیچن روزی کردم بعد الان دم از راحت گذشتن میزنی؟ اونم وقتی ک تو ی قدمیشم ولی نمیتونم بهش برسم، من من..
بغض اجازه بیشتر حرف زدن رو بهم نمیداد
+: شایان من دلم داره میترکه نمیتونم دیگه نمیتونم...
پارت 37 و 38 پارت های امشب ما هست ممنون از همراهیتون ❤
بدجوری کلافم کرده بود هیچ جوره ولکن ماجرا نبود. کف دستمو گذاشتم رو صورتش زدمش عقب
+: تو اصلا قضیه مسابقه رو از کجا میدونی تا جایی ک من تو اون مدرسه بودم هیچکی تو فاز این چیزا نبود.
×: خبرشو تازه شنیدم اینم میدونم ک تو اصفهان برگذار میشه و حدس میزنم بخاطر محل برگذاریش باشه ک تو نمیخوای بری.
+: نخیر ربطی ب این نداره.
×: چرا داره، بذار ی مرور بزنیم ببینم چقدر ربط داره.
دستش رو گرفت زیر فکش ادای فکر کردن دراورد
×: اووم آهان بذار از اینجا برات بگم تو چند ساله ک برای همیچن روزی تلاش میکنی تو این راه صفر تا صدت رو گذاشتی تو از راهنمایی تا ب الان رویای همچین روزی داشتی هر روز درباش حرف میزدی امسال ک موقعش رسید از همون اول مهر تا خود دو هفته پیش ب بند میگفتی پس کی شروع میشه چرا شروع نمیشه چرا اینقدر دیر شروع میشه نکنه ی وقت شروع نشه ولی حالا ی هفته است حتی حرفی ام دربارش نزدی بعد الان میگی آمادگیش ندارم منو چی فرض کردی؟ فکر کردی با خر طرفی. تو چند سال تلاش کردی حتی پارسال تو المپیاد آزمایشی نفر دوم شدی الان چی شد ک آمادگی نداری؟ تو برای تک تک این لحظه ها برنامه ریزی کرده بودی اینکه با رتبه بالا وارد دانشگاهی ک میخوای با رشته موردعلاقت بشی، میخواستی اینقدر خودتو بکشی بالا ک بورسه تحصیلی خارج از کشورو بگیری و وارد یکی از بهترین دانشگاهای مهندسی هوا فضارو بشی و بعد بری تو ارتش. کمه یا هنوزم برات بگم؟
با درموندگی نگاش کردم
+: شاایان..
×: هیـــس فقط بگو چرا تا الان ثبتنام نکردی؟
+: نمیتونم، یعنی نمیشه.
×: خب چرا؟ مشکلش چیه؟
+: باید قول بدی دراین مورد ب آقاجون چیزی نگی وگرنه هیچی بهت نمیگم.
×: اوکی قول میدم حالا بگو.
+: این طوری ن، قسم بخور ک ب کسی چیزی نمیگی.
×: قسم میخورم ب کسی چیزی نمیگم ب جون خودت ک برام عزیزی، حالا بگو.
+: ببین شایان تو ک از اوضاع مالیمون خبر داری و اینم میدونی ک برگذاری امتحان اینجا نیست و برای رفتن ب اصفهان تمامی هزینه ها ب عهده خود ماست
×: الان بخاطر هزینشه ک نمیری؟ مگه چقدره.
+: شایان بیخالشو جان جدت.
بلندشدم برم ک مچ دستمو گرفت.
×: آرمیا تا همینجا هم خیلی باهات راه اومدم نخوای حرف بزنی ی بار گفتم چیکار میکنم اونقدر ازم شناخت داری ک بفهمی واقعا میرم مدرسه تون تا بفهمم قضیه چیه پس مث آدم توضیح بده.
اره اونقدر میشناختمش ک بدونم واقعا همچین کاریو میکنه پس خودم مث آدم براش توضیح میدادم سنگین تر بود.
ی نفس عمیق کشیدم و دوباره نشستم سرجام.
+: ببین شایان من تصمیم رو گرفتم پس وقتی دربارش بهت گفتم ن حق داری ب کسی چیزی بگی ن چرتو پرت تحویلم بدی.
×: اوکیه، بگو.
+: بهت گفتم ک هزینه رفتنمون ب عده خودمونه ن تنها رفتن بلکه همه هزینها مث غذا جای خواب و همینه اینا پنج میلیونه.
×: چــــــی پنج میلیـــــون. چخبره مگه. براچی اعتراض نکردید.
+: دلت خوشه ها یادت رفته تو چ مدرسه ام این مقدار پول برای دانش آموزای اون مدرسه مث پول خورده فکر کردی بابتش اعتراض میکنن.
×: پس تو چی تکلیف تو چی میشه.
+: من هیچ. میخواستی چی بشه.
×: یعنی ب همین راحتی ازش میگذری؟
+: کی گفته راحته؟کی گفته گذشتن از آرزوهات راحته، من تمام وقت و زندگیمو صرف همیچن روزی کردم بعد الان دم از راحت گذشتن میزنی؟ اونم وقتی ک تو ی قدمیشم ولی نمیتونم بهش برسم، من من..
بغض اجازه بیشتر حرف زدن رو بهم نمیداد
+: شایان من دلم داره میترکه نمیتونم دیگه نمیتونم...
پارت 37 و 38 پارت های امشب ما هست ممنون از همراهیتون ❤
۶.۶k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.