part 2
پارت ۲
هانا:تو خونه بجز من تهیونگ مادربزرگ و اون هو ان کسی دیگه ای نبود رفته بودن واسه عروسشون کادو بخرن. که بازم صدای داد مادربزرگ اومد. با داد میگفت
مادربزرگ:مگه نگفتم توی وقتش تو این سفره باشین ها
هانا:از پله ها رفتم پایین به طرف میز غذا خوری رفتم و سلام کردم که اون موقعه تهیونگ و هو ان اومدن. که میخواستم پیش مادر بزرگ بشینم《چون من و تهیونگ ما دوتا تک نوه های این خانواده اینم بیاد پیش مادربزرگ بشنیم》
میخواستم بشنیم که هو ان گفت"
هو ان:مادربزرگ مگه من زن تهیونگ نیستم و عروس شما
مادربزرگ :خب
هو ان:من باید جلوی همسرم بشنیم چرا این میشنه
مادربزرگ:۱ میدونی که من به این ازدواج رضایت ندارم
تهیونگ:مادربزرگ
مادربزرگ:خفه
۲ هانا تک نوه دختر منه
۳ اون اسم داره کیم هانا که تو هنوز نتونستی فامیل کیم رو بگیری پس خفه
هانا نوه خوشگلم بیا بشین پیشم
تهیونگ تو هم همین طور
هانا:۴ تا یی نشستیم غذا منو خوردیم
که میخواستم برم اتاقم صدای ته در اومد گفت
تهیونگ:هوی شب اگه به عروسیم پا تو بذاری من میدونم و تو
هو ان:پوزخند
مادربزرگ: تو پوزخند نزن تو هم حرف دهنت رو بدون حرف بزن اون چه طرز حرف زدنه هانا فقط ۱۶ سالشه ها
تهیونگ:که چی؟؟
مادربزرگ: که این مجبورم نکن (با اعصبانت)یه کار بکنم
هو ان :از میز پامیشع و میگه من این هرزه رو تو عروسی تم نمیخوام
هانا:دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم رفتم سمش از موهاش گرفتم کبوندم به میز و گفتم《هرزه خودتی ها منو با خودت قاطی نکن هنوز ازدواج نکرده هر گوهی خوردی برمیگردی به من میگی هرزه》
که تهیونگ به طرف منو اومد هو ان رو از دستم کشید برد پشتش یه سیلی محکم بهم زد که من اوفتادم زمین دیدم هو ان داره پوزخند میزنه تهیونگ هم قربون صدقش میره که صدای مادر بزرگ بلند شد
م/ب:تو با چه جرعتی هانا رو میزنی و تو با چه جرعتی به پرنسس من میگی هرزه گمشو از خونه من بیرون عروسی مروسی نیست تهیونگ اگه با این هرزه بره در اونجاست ولی اینو بدون از همه چی میگذری و منو زیر پات میزاری فهمیدی
تهیونگ:هو ان هرزه نیست
م/ب:واقعا به دست راستش اشاره میکنه که تو یه پاکت رو به دست تهیونگ میده و میگه باز کن که تهیونگ پاکت رو باز میکنه با چیزی که میبینه یه سیلی به هو ان میزنه از موهاش میگیره میبره میندازه تو حیاط و میگه حق نداری سراغ من بیایی..
تهیونگ:ببخشید مادر بزرگ
م/ب:با یه کاری میبخشم با هانا همین امشب ازدواج میکنی و بعد ۲ هفته تو شکم هانا یه بچه میخوام اگه میخوای ببخشمت این کار رو میکنی...
امیدوارم خوشتون اومده باشه 💜💜
هانا:تو خونه بجز من تهیونگ مادربزرگ و اون هو ان کسی دیگه ای نبود رفته بودن واسه عروسشون کادو بخرن. که بازم صدای داد مادربزرگ اومد. با داد میگفت
مادربزرگ:مگه نگفتم توی وقتش تو این سفره باشین ها
هانا:از پله ها رفتم پایین به طرف میز غذا خوری رفتم و سلام کردم که اون موقعه تهیونگ و هو ان اومدن. که میخواستم پیش مادر بزرگ بشینم《چون من و تهیونگ ما دوتا تک نوه های این خانواده اینم بیاد پیش مادربزرگ بشنیم》
میخواستم بشنیم که هو ان گفت"
هو ان:مادربزرگ مگه من زن تهیونگ نیستم و عروس شما
مادربزرگ :خب
هو ان:من باید جلوی همسرم بشنیم چرا این میشنه
مادربزرگ:۱ میدونی که من به این ازدواج رضایت ندارم
تهیونگ:مادربزرگ
مادربزرگ:خفه
۲ هانا تک نوه دختر منه
۳ اون اسم داره کیم هانا که تو هنوز نتونستی فامیل کیم رو بگیری پس خفه
هانا نوه خوشگلم بیا بشین پیشم
تهیونگ تو هم همین طور
هانا:۴ تا یی نشستیم غذا منو خوردیم
که میخواستم برم اتاقم صدای ته در اومد گفت
تهیونگ:هوی شب اگه به عروسیم پا تو بذاری من میدونم و تو
هو ان:پوزخند
مادربزرگ: تو پوزخند نزن تو هم حرف دهنت رو بدون حرف بزن اون چه طرز حرف زدنه هانا فقط ۱۶ سالشه ها
تهیونگ:که چی؟؟
مادربزرگ: که این مجبورم نکن (با اعصبانت)یه کار بکنم
هو ان :از میز پامیشع و میگه من این هرزه رو تو عروسی تم نمیخوام
هانا:دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم رفتم سمش از موهاش گرفتم کبوندم به میز و گفتم《هرزه خودتی ها منو با خودت قاطی نکن هنوز ازدواج نکرده هر گوهی خوردی برمیگردی به من میگی هرزه》
که تهیونگ به طرف منو اومد هو ان رو از دستم کشید برد پشتش یه سیلی محکم بهم زد که من اوفتادم زمین دیدم هو ان داره پوزخند میزنه تهیونگ هم قربون صدقش میره که صدای مادر بزرگ بلند شد
م/ب:تو با چه جرعتی هانا رو میزنی و تو با چه جرعتی به پرنسس من میگی هرزه گمشو از خونه من بیرون عروسی مروسی نیست تهیونگ اگه با این هرزه بره در اونجاست ولی اینو بدون از همه چی میگذری و منو زیر پات میزاری فهمیدی
تهیونگ:هو ان هرزه نیست
م/ب:واقعا به دست راستش اشاره میکنه که تو یه پاکت رو به دست تهیونگ میده و میگه باز کن که تهیونگ پاکت رو باز میکنه با چیزی که میبینه یه سیلی به هو ان میزنه از موهاش میگیره میبره میندازه تو حیاط و میگه حق نداری سراغ من بیایی..
تهیونگ:ببخشید مادر بزرگ
م/ب:با یه کاری میبخشم با هانا همین امشب ازدواج میکنی و بعد ۲ هفته تو شکم هانا یه بچه میخوام اگه میخوای ببخشمت این کار رو میکنی...
امیدوارم خوشتون اومده باشه 💜💜
۱۲.۲k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.