وقتی مربیش بودی پارت 7
برش گردوندم سمت خودم
تهیونگ: میشه بیبی صدات کنم
ا.ت: بزار فکر کنم ....... وایسا پس منم باید ددی صدات کنم.؟ قبوله.
تهیونگ: خیلی شیطونی بیبی با صدای بم دختر کش.
ویو تهیونگ:
کمرشو گرفتمو لبامو گذاشتم رو ی لباش. اونم همراهیم میکرد.
(بچه ها اینجا اسمات میشه اگه جنبه ندارین نخونین.)
از باسنش بلندش کردم پاهاشو دور کمرم حلقه کردم. بردمش تو اتاق. به دیوار چسبوندمش.همینجوری لباشو میبوسیدم. ا.ت هم دکمه های لباسمو باز میکرد. منم لباسشو از تنش در می اوردم.
گذاشتمش روی تخت. روش خیمه زدم. وحشیانه لباشو میبوسیدم.
از لباش دست کشیدم.
رفتم سراغ گرقوه هاش. کیس مارک های بنفش میزاشتم.ات هم هی ناله میکرد.باعث میشد بیشتر تحریک شم. از گرقوه هاش دلکندم و رفتم سراغ می.می هاش یکی شونو میخوردم و با اون یکی بازی میکردم.
رفتم سراغ پوززززززززززززززززینش.
سه تا از انگشت ها مو کردم توش.
یکدفعه جیغ زد. منم لبامو گذاشتم رو لباش.با یه حرکت واردش کردم.خیلی سریع و با قدرت توش تلم*به میزدم.
ویو ا.ت:
خیلی درد داشتم خیلیییییبی.
با عقب جلو شدن ا*ت ته حس عجیبی زیر پوستم جریان پیدا کرد. حس شیرینی بود. چون اولین بارم بود باعث شد پردمو برنه. اما اینا اصلا برام مهم نیستن. فقط اینکه من و تهیونگ امشب بهم نزدیک شده بودیم. ته خیلی با قدرت واردم میکرد و منم لذت میبردم.
.....................
صبح با دلدرد شدیدی بیدار شدم.
بزور رفتم سرویس و کارای مربوطه رو انجام دادم. دیدم لباس ته روی زمین افتاده. پوشیدم برام گشاد بود. خندم گرفت. لباسش یه تیشرت مردونه بود. شلوار نپوشیدم و این باعث شد پاهای سفیدم قشنگ معلوم بشه. لباس تا یه وجب زیر باسنم بود.
رفتم پایین دیدم تهیونگ داره صبحانه درست میکنه.
ا.ت: صبح بخیر
تهیونگ: صبح بخیر بیبی. چقدر بهت میاد.
ا.ت: خیلی با خنده 😂
کمکت کنم.
تهیونگ:باشه. سفره رو بچین.
باهم صبحانه خوردیم. رفتیم نشستیم روی مبل. فیلم گذاشتم. ا.ت رو بغل کردم داشتیم فیلم میدیم.
تهیونگ: ا.ت نظرت چیه بریم به اون جزیره ای که اون دفعه رفتیم.
ا.ت: واقعا با ذوق
تهیونگ: اره
برش زمانی به ۴ماه بعد
تهیونگ: الو عشقم.
............................
تهیونگ: میشه بیبی صدات کنم
ا.ت: بزار فکر کنم ....... وایسا پس منم باید ددی صدات کنم.؟ قبوله.
تهیونگ: خیلی شیطونی بیبی با صدای بم دختر کش.
ویو تهیونگ:
کمرشو گرفتمو لبامو گذاشتم رو ی لباش. اونم همراهیم میکرد.
(بچه ها اینجا اسمات میشه اگه جنبه ندارین نخونین.)
از باسنش بلندش کردم پاهاشو دور کمرم حلقه کردم. بردمش تو اتاق. به دیوار چسبوندمش.همینجوری لباشو میبوسیدم. ا.ت هم دکمه های لباسمو باز میکرد. منم لباسشو از تنش در می اوردم.
گذاشتمش روی تخت. روش خیمه زدم. وحشیانه لباشو میبوسیدم.
از لباش دست کشیدم.
رفتم سراغ گرقوه هاش. کیس مارک های بنفش میزاشتم.ات هم هی ناله میکرد.باعث میشد بیشتر تحریک شم. از گرقوه هاش دلکندم و رفتم سراغ می.می هاش یکی شونو میخوردم و با اون یکی بازی میکردم.
رفتم سراغ پوززززززززززززززززینش.
سه تا از انگشت ها مو کردم توش.
یکدفعه جیغ زد. منم لبامو گذاشتم رو لباش.با یه حرکت واردش کردم.خیلی سریع و با قدرت توش تلم*به میزدم.
ویو ا.ت:
خیلی درد داشتم خیلیییییبی.
با عقب جلو شدن ا*ت ته حس عجیبی زیر پوستم جریان پیدا کرد. حس شیرینی بود. چون اولین بارم بود باعث شد پردمو برنه. اما اینا اصلا برام مهم نیستن. فقط اینکه من و تهیونگ امشب بهم نزدیک شده بودیم. ته خیلی با قدرت واردم میکرد و منم لذت میبردم.
.....................
صبح با دلدرد شدیدی بیدار شدم.
بزور رفتم سرویس و کارای مربوطه رو انجام دادم. دیدم لباس ته روی زمین افتاده. پوشیدم برام گشاد بود. خندم گرفت. لباسش یه تیشرت مردونه بود. شلوار نپوشیدم و این باعث شد پاهای سفیدم قشنگ معلوم بشه. لباس تا یه وجب زیر باسنم بود.
رفتم پایین دیدم تهیونگ داره صبحانه درست میکنه.
ا.ت: صبح بخیر
تهیونگ: صبح بخیر بیبی. چقدر بهت میاد.
ا.ت: خیلی با خنده 😂
کمکت کنم.
تهیونگ:باشه. سفره رو بچین.
باهم صبحانه خوردیم. رفتیم نشستیم روی مبل. فیلم گذاشتم. ا.ت رو بغل کردم داشتیم فیلم میدیم.
تهیونگ: ا.ت نظرت چیه بریم به اون جزیره ای که اون دفعه رفتیم.
ا.ت: واقعا با ذوق
تهیونگ: اره
برش زمانی به ۴ماه بعد
تهیونگ: الو عشقم.
............................
۷.۴k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.