دوست قدیمی p10
اما اینبار فرق داشت ... اینبار داشتم از جون و دلم مایه میذاشتم اون هم فقط بخاطر ا.ت
.
.
تمام مدتی که داشتم میخوندم به ا.ت خیره میشدم و بیشتر از تَه قلبم صدامو بالا میبردم
اون هم تمام این مدت با قیافه متعجب و شگفت زده و لبخند بزرگی بهم نگاه میکرد و این باعث میشد تا حس غرور بهم دست بده و احساس برتر بودن کنم
.
.
اهنگ که تموم شد ، ا.ت بلند شد و تند تند دستاشو بهم میزد و اروم بالا پایین میپرید
(افرین تهیونگییی)
اقای نا هم بلند شد و با لبخند قشنگی رو بهم گفت :(اقای کیم ، اینبار محشر بودین و کاملا بی نقص ... من حس میکنم که شما تا دو سه جلسه دیگه مرخص میشید)
با این حرفش از لبخند بزرگی روی لبم امد
(واقعا اقای نا ؟ یعنی انقدر خوب بودم ؟)
(البته که اره ، فقط موندم چرا قبلا این استعداد های درخشانت رو برامون رو نمیکردی)
و پس از گفتن این حرفش شروع کرد به خندیدن
نگاهی به ا.ت کردم که دیدم داره ریز ریز میخنده و منم یکم خندم گرفت و گفتم :(دیگه شرمنده من__)
اما تا امدم حرفمو ادامه بدم اقای نا با همون خنده که حالا شدت گرفته بود خطاب به من گفت :(نکنه چشمت به این خانم محترم افتاده خواستی خودی نشون بدی ؟)
از حرفش سرمو انداختم پایین
حتی روم نمیشد به ا.ت نگاه کنم که ببینم واکنشش بعد این حرف چیه
تنها کاری که تونستم بکنم این بود که تیکه تیکه بگم :(معلومه که ن...نه . من و ا.ت ف...فقط دوستیم همین)
افای نا همونطور که میخندید گفت :(اره ... شما که راست میگین)
___________
های گایز
نظر شما چیه ؟ تهیونگ عاشق شده یا خواسته خودی نشون بده ؟
.
.
تمام مدتی که داشتم میخوندم به ا.ت خیره میشدم و بیشتر از تَه قلبم صدامو بالا میبردم
اون هم تمام این مدت با قیافه متعجب و شگفت زده و لبخند بزرگی بهم نگاه میکرد و این باعث میشد تا حس غرور بهم دست بده و احساس برتر بودن کنم
.
.
اهنگ که تموم شد ، ا.ت بلند شد و تند تند دستاشو بهم میزد و اروم بالا پایین میپرید
(افرین تهیونگییی)
اقای نا هم بلند شد و با لبخند قشنگی رو بهم گفت :(اقای کیم ، اینبار محشر بودین و کاملا بی نقص ... من حس میکنم که شما تا دو سه جلسه دیگه مرخص میشید)
با این حرفش از لبخند بزرگی روی لبم امد
(واقعا اقای نا ؟ یعنی انقدر خوب بودم ؟)
(البته که اره ، فقط موندم چرا قبلا این استعداد های درخشانت رو برامون رو نمیکردی)
و پس از گفتن این حرفش شروع کرد به خندیدن
نگاهی به ا.ت کردم که دیدم داره ریز ریز میخنده و منم یکم خندم گرفت و گفتم :(دیگه شرمنده من__)
اما تا امدم حرفمو ادامه بدم اقای نا با همون خنده که حالا شدت گرفته بود خطاب به من گفت :(نکنه چشمت به این خانم محترم افتاده خواستی خودی نشون بدی ؟)
از حرفش سرمو انداختم پایین
حتی روم نمیشد به ا.ت نگاه کنم که ببینم واکنشش بعد این حرف چیه
تنها کاری که تونستم بکنم این بود که تیکه تیکه بگم :(معلومه که ن...نه . من و ا.ت ف...فقط دوستیم همین)
افای نا همونطور که میخندید گفت :(اره ... شما که راست میگین)
___________
های گایز
نظر شما چیه ؟ تهیونگ عاشق شده یا خواسته خودی نشون بده ؟
۲.۸k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.