فیک کوک
𝕸𝖞 𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆²¹
_: حالت بهتره؟
دخترک همون طوری نشسته بود بدون نگاه کردن به اینگل روبهروش سرتکون داد.
_: خیلهخب.
انگشتشو به سمت ات گرفت و جدی لب زد.
_: ولی به محض اینکه رسیدیم خونه میری قرصاتو میخوری! اصلا دوس ندارم راجب اینکه تو از خودت مراقبت نمیکنی وایسام واسه حرف زدن با بابا وقتمو تلف کنم!!
+: خیلی خب حالا نمیری!
بدون حرف راه افتاد.
• • •
کتشو در آورد و خودشو روی تخت پرت کرد.
صدای درو شنید.
+: کیه؟
▪︎: خانم منم میتونم بیام داخل؟
+: بیا سونا.
تعظیم کرد.
ات با دیدن سینی که توی دستای سونا بود چشماشو توی حدقه چرخوند و به آهی کشید.
▪︎: آقا گفتن که این قرصا رد براتون بیارم.
+: آقا غلط کر....
هم موقع بود که جی کی دست به سینه وارد اتاقش شد. یه تا ابروشو بالا داد.
_: آقا چیکار کردن؟
+: هوففففففف. خیلی خب این سینی رو بده به من و بروبیرون سونا.
تعظیم کرد و از بغل کوک رد شد و رفت پایین.
جونگکوک همون طور منتظر داشت به ات نگاه میکرد که قرصاشو بخوره. ولی اون توجهی نمیکرد.
دیگه نتونست نگاه های جیکی روی خودش رو تحمل کنه.
+: تو نمیخوای بری!؟؟^عصبی^
_: تا اونا رو نخوری نه! نمیرم!
+: من نمیفهمم چه تاثیری روی تو داره اگه من اینا رو نخورم؟؟؟
_: تاثیرش اینکه میوفتی میمیری بعد ما میمونیم بدون کلی محلول جدید!
+: هه. آره تو راست میگی.
_: نمیخوری برم؟ چارصدتا کار دارم!
+: چیه عصبیای؟
دخترک که قیافه پکر جونگکوک رو دیده بود با خودش گفت که بهترین زمان برای اذیت کردنش الانه.
_:........
+: چیه نکنه دوسدخترت ولت کرده؟^خنده^
_: من مرض تو رو نمیفهمم! همین چند دقیقه پیش تو ماشین داشتی زار میزدی الان فاز آزار رسوندنته؟
+: پس ولت کرده!^🦦^
قرصو خورد و یه لیوان آب هم روش.
به تخت کیه داده بود و همچنان جونگکوک به دیوار تکیه داده بود.
+: خب، ببین داداشم! به چپتم نگیرش. والا!
_: چیمیگی بابا! آقا یکی رو بیارین قرصهای اینو به موقع بده داره توهم میزنه! الان میره به بابا میگه شر درست میکنه!
+: دیدی درست گفتم! پس دوست دختر داشتی!، اونم ولت کرده!!!
_: خدایا این همه آدم اد باید اینو میاوردی تو این خانواده سگی ما!؟
ات یهو از تخت بلند شد!
+: وایسا ببینم!
_: چیه؟
+: تو از دخترا بدت میاد! پس دوس دختر کلا نداشتی آره؟
_:[توی ذهنش: چه عجب گرفت!]
+: پ دختره بدبختو واسه چی اسکل کردی!؟
جونگکوک محکم دستشو روی چشماش کشید.
ات که به نقطهای خیره بود هینی کشید که توجه جونگکوک رو پوکر به سمت خودش جلب کرد.
+: نکنه دوس پسر داشتی!!؟
_: دیگه واقعا مغزت کاز نمیکنه بگیر بخواب مبادا یذره آدم شی!
اینگل یا اِنیِل: Ängel: فرشته (بهیونانی)
_: حالت بهتره؟
دخترک همون طوری نشسته بود بدون نگاه کردن به اینگل روبهروش سرتکون داد.
_: خیلهخب.
انگشتشو به سمت ات گرفت و جدی لب زد.
_: ولی به محض اینکه رسیدیم خونه میری قرصاتو میخوری! اصلا دوس ندارم راجب اینکه تو از خودت مراقبت نمیکنی وایسام واسه حرف زدن با بابا وقتمو تلف کنم!!
+: خیلی خب حالا نمیری!
بدون حرف راه افتاد.
• • •
کتشو در آورد و خودشو روی تخت پرت کرد.
صدای درو شنید.
+: کیه؟
▪︎: خانم منم میتونم بیام داخل؟
+: بیا سونا.
تعظیم کرد.
ات با دیدن سینی که توی دستای سونا بود چشماشو توی حدقه چرخوند و به آهی کشید.
▪︎: آقا گفتن که این قرصا رد براتون بیارم.
+: آقا غلط کر....
هم موقع بود که جی کی دست به سینه وارد اتاقش شد. یه تا ابروشو بالا داد.
_: آقا چیکار کردن؟
+: هوففففففف. خیلی خب این سینی رو بده به من و بروبیرون سونا.
تعظیم کرد و از بغل کوک رد شد و رفت پایین.
جونگکوک همون طور منتظر داشت به ات نگاه میکرد که قرصاشو بخوره. ولی اون توجهی نمیکرد.
دیگه نتونست نگاه های جیکی روی خودش رو تحمل کنه.
+: تو نمیخوای بری!؟؟^عصبی^
_: تا اونا رو نخوری نه! نمیرم!
+: من نمیفهمم چه تاثیری روی تو داره اگه من اینا رو نخورم؟؟؟
_: تاثیرش اینکه میوفتی میمیری بعد ما میمونیم بدون کلی محلول جدید!
+: هه. آره تو راست میگی.
_: نمیخوری برم؟ چارصدتا کار دارم!
+: چیه عصبیای؟
دخترک که قیافه پکر جونگکوک رو دیده بود با خودش گفت که بهترین زمان برای اذیت کردنش الانه.
_:........
+: چیه نکنه دوسدخترت ولت کرده؟^خنده^
_: من مرض تو رو نمیفهمم! همین چند دقیقه پیش تو ماشین داشتی زار میزدی الان فاز آزار رسوندنته؟
+: پس ولت کرده!^🦦^
قرصو خورد و یه لیوان آب هم روش.
به تخت کیه داده بود و همچنان جونگکوک به دیوار تکیه داده بود.
+: خب، ببین داداشم! به چپتم نگیرش. والا!
_: چیمیگی بابا! آقا یکی رو بیارین قرصهای اینو به موقع بده داره توهم میزنه! الان میره به بابا میگه شر درست میکنه!
+: دیدی درست گفتم! پس دوست دختر داشتی!، اونم ولت کرده!!!
_: خدایا این همه آدم اد باید اینو میاوردی تو این خانواده سگی ما!؟
ات یهو از تخت بلند شد!
+: وایسا ببینم!
_: چیه؟
+: تو از دخترا بدت میاد! پس دوس دختر کلا نداشتی آره؟
_:[توی ذهنش: چه عجب گرفت!]
+: پ دختره بدبختو واسه چی اسکل کردی!؟
جونگکوک محکم دستشو روی چشماش کشید.
ات که به نقطهای خیره بود هینی کشید که توجه جونگکوک رو پوکر به سمت خودش جلب کرد.
+: نکنه دوس پسر داشتی!!؟
_: دیگه واقعا مغزت کاز نمیکنه بگیر بخواب مبادا یذره آدم شی!
اینگل یا اِنیِل: Ängel: فرشته (بهیونانی)
۷.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.