وقتی یک دختر بهشون یه عکس تو و یه پسر دیگه رو نشونشون مید
وقتی یک دختر بهشون یه عکس تو و یه پسر دیگه رو نشونشون میده و میان تو رو شکنجه میدن و جلو تو لب دختره که عکس فیک نشون داد رو میبوسن و بعد از کلی کتک از خونه پرتمون میکنن بیرون ولی یک هفته بعد که با اون دختره رل زدن اون دختره رو با یه پسر دیگه ای میبینن و میفهمن اون عکس فیک بودش
(چان )
با فهمیدن اینکه چطور اینقدر بی رحمانه باهات رفتار کرده بود...تمام مدت افسرده میشه و در به در دنبالت میگرده...اما دیگه تویی براش وجود نداری...
(لینو )
دیوونه میشه...نمیتونه بخوابه.....نمیتونه جلوی اشکاش رو بگیره.....آره اون برای همیشه تورو از دست داده بود...
(چانگبین)
وقتی فهمید تمامش یک دروغ بوده...همه ی کار های وحشتناکی که باهات کرده بود از جلوی چشماش رد میشه...اشک توی چشماش هجوم میاره و....حالا دیگه فهمید چه اشتباه بزرگی برای یک دروغ کرده بود...
(هیونجین)
میتونه بهت بگه متاسفه؟...نه...کافی نیست... حداقل اینا افکاری بود که اون توی ذهنش داشت....ولی..حالا دلش میخواست جلوت زانو بزنه و با تمام وجودش بهت التماس بخشش کنه...
(جیسونگ )
خیلی دنبالت میگرده...خیلی تلاش میکنه تا پیدات کنه...ولی انگار رفته بودی و این مرد رو برای همیشه تنها گذاشته بودی....شب تا صبح گریه میکنه و به عکس های خودت و اون باهم نگاه میکنه....میتونی برگردی ؟...هرگز
(فلیکس )
مدام خواب وقتایی که بی رحمانه بخاطر کاری که نکرده بودی مجازاتت میکرد رو میبینه....شبا با تمام وجودش پیرهن های زنونه ی تورو توی آغوشش میگیره و همینطور که اشک میریزه....پارچه ای که سر تا سرش رو بوی عطر تو گرفته بود.....توی بغلش فشار میده...
(سونگمین)
بعد از تمام کار هایی که باهات کرد...تو رفتی و حالا که تازه حقیقت رو فهمیده بود....تنها پیش سنگ قبرت میتونست زانو بزنه و همینطور که ازت معذرت میخواد...گریه کنه..
(جونگین)
_ تو یک فرشته بودی......
آروم دستش رو روی گونه ی سردت در حالی که به خواب ابدی رفته بودی میکشه و اشک میریزه...
_ خوب بخوابی عشق من....
(چان )
با فهمیدن اینکه چطور اینقدر بی رحمانه باهات رفتار کرده بود...تمام مدت افسرده میشه و در به در دنبالت میگرده...اما دیگه تویی براش وجود نداری...
(لینو )
دیوونه میشه...نمیتونه بخوابه.....نمیتونه جلوی اشکاش رو بگیره.....آره اون برای همیشه تورو از دست داده بود...
(چانگبین)
وقتی فهمید تمامش یک دروغ بوده...همه ی کار های وحشتناکی که باهات کرده بود از جلوی چشماش رد میشه...اشک توی چشماش هجوم میاره و....حالا دیگه فهمید چه اشتباه بزرگی برای یک دروغ کرده بود...
(هیونجین)
میتونه بهت بگه متاسفه؟...نه...کافی نیست... حداقل اینا افکاری بود که اون توی ذهنش داشت....ولی..حالا دلش میخواست جلوت زانو بزنه و با تمام وجودش بهت التماس بخشش کنه...
(جیسونگ )
خیلی دنبالت میگرده...خیلی تلاش میکنه تا پیدات کنه...ولی انگار رفته بودی و این مرد رو برای همیشه تنها گذاشته بودی....شب تا صبح گریه میکنه و به عکس های خودت و اون باهم نگاه میکنه....میتونی برگردی ؟...هرگز
(فلیکس )
مدام خواب وقتایی که بی رحمانه بخاطر کاری که نکرده بودی مجازاتت میکرد رو میبینه....شبا با تمام وجودش پیرهن های زنونه ی تورو توی آغوشش میگیره و همینطور که اشک میریزه....پارچه ای که سر تا سرش رو بوی عطر تو گرفته بود.....توی بغلش فشار میده...
(سونگمین)
بعد از تمام کار هایی که باهات کرد...تو رفتی و حالا که تازه حقیقت رو فهمیده بود....تنها پیش سنگ قبرت میتونست زانو بزنه و همینطور که ازت معذرت میخواد...گریه کنه..
(جونگین)
_ تو یک فرشته بودی......
آروم دستش رو روی گونه ی سردت در حالی که به خواب ابدی رفته بودی میکشه و اشک میریزه...
_ خوب بخوابی عشق من....
۴۱.۹k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.