پارت ۱۱ دازای و چویا

پارت ۱۱ دازای و چویا (دازلی و چوچو)
اقای فروشنده ، باش فردا بیا
فردا شد
دازای ، اقا انگشتر حاضر شده
اقای فروشنده ، اره بیا بگیر و پولم را بده
دازای ، کارتش را داد گفت بکش (با گریه)
اقای فروشنده ، این بار بیخیال ولی دفعه بعدی در کار نیست
دازای ، ارگاتو ارگاتو (ممنون ممنون)
اقای فروشنده ، خواهش خب دیگه برو
دازای ، هاییی(چشم ، بله)
خب بریم سراغ موری
موری ، چی بگیرم بر چویا
موری ، اها براش لباس میگیرم یک لباس زیبا
موری ، وایی چقققدر خوسگل شه چویا
موری ، ایول شانس را اینجا لباس فروشی هست
موری ، خوب شد که یکی از لباس های چویا را ورداشتم
موری وارد شد
خانم فروشنده ، سلام اقا چیزی نیاز داشتید
موری ، بله یک لباس هم اندازه این میخوام
خانم فروشنده ، خب باشه
موری ، فقط شیک باشه
خانم فروشنده ، خب باشه
کویو ، خب بر چویا یک عروسک بزرگ بزرگ میگیرم
کویو ، اهو شانس رو اینجا عروسک فروشی هست
کویو سلام
خانم فروشنده ، سلام چیزی میخواستید
کویو ، بله بزرگ ترین عروسکتون را بدید
خانم فروشنده ، اما خیلی گروهن هست
کویو ، ول کن بده
خانم فروشنده عروسک را اورد
کویو ، چقدر شد
خانم فروشنده ، ۱۰۰۰۰۰۰ لیر
کویو ، اوک بکش
اکو ، من برای چویا سان چی بگیرم
اکو ، فهمیدم یک کلاه جدید
اکو ، شانس رو
اکو وارد مغازه شد
اقای فروشنده ، سلام پسر
اکو ، سلام
اکو ، من بهتیرین کلاهتون را میخوام زنانه باشه
اقای فروشنده ، باشه پسر
اقای فروشنده بهترین کلاه را اورد
اکو این را انتخاب میکنم هر چقدر شد بکش
اقای فروشنده کشید و کارت را تهویل داد
همه هدیه خریدن


ادامه دارد