سه پارتی جیمین (وقنی ازت بچه میخاد)
بعد از انجام ازمایش ها دکتر نگاهی به من انداخت و با لبخند گفت:
(×علامت دکتر)
×دخترم تو بارداری
-من چی
×تو توی هفته ی اول بارداری هستی
-دارم مامان میشم
-ممنونم اقای دکتر
و از اتاق اومدم بیرون
-وای من الا چیکار کنم خدا جیمین من تورو ....ایششش
رفتم توی خونه ی حموم 10مینی کردم و ی چیزی درست کردم و منتظر جیمین موندم توی فکر رفتم من مامان خوبی نمیشم پس خودمو کشتم(🗿🥸شوخی کردم)
که زنگ به صدا در اومد و رفتم در رو باز کردم
-سلام
+سلام عشقم خوبی
-ممنون
+ات چیزی شده
-برو لباسات رو عوض کن و بیا تا درمورد صحبت کنیم
+اوکی
بعد از اینکه جیمین اومد
+خب بگو چی شده
-فیلا غذا بخوریم سرد میشه
+باشه
بعد از تمام شدن غذا ات خواست ظرف هارو جمع کنه ک جیمین اومد و ظرف هارو از دستم گرفت و گفت:
+بیا بشین بگو چی شده خودت خوب میدونی طاقت این رفتارت رو ندارم
رفتم و نشستن
+بگو
-جیمین
+جونم
-من حاملم
+چییییی ات ت تو الا چی گفتی من دارم بابا میشم بیا باهم ازدواج کنیم چی میگم ما قبلا ازدواج کردیم وای ممنونم و ات رو توی بغلش گرفت که حس کرد شونش خیس شده ات رو از خودش جدا کرد و دید داره گریه میکنه
+قشنگم چی شده تو خوشحال نیستی
-جیمین من میترسم مامان خوبی نشم
+این چ حرفیه تو بهترین مامان دنیا میشی
-واقعا
+معلومه
و دوباره همدیگه رو بغل کردن و به خوبی و خوشی زندگی کردن
و اونا صاحب ی دختر کوچولو شدن
(پایان)
#فیک #وانشات #ارمی #جیمین
(×علامت دکتر)
×دخترم تو بارداری
-من چی
×تو توی هفته ی اول بارداری هستی
-دارم مامان میشم
-ممنونم اقای دکتر
و از اتاق اومدم بیرون
-وای من الا چیکار کنم خدا جیمین من تورو ....ایششش
رفتم توی خونه ی حموم 10مینی کردم و ی چیزی درست کردم و منتظر جیمین موندم توی فکر رفتم من مامان خوبی نمیشم پس خودمو کشتم(🗿🥸شوخی کردم)
که زنگ به صدا در اومد و رفتم در رو باز کردم
-سلام
+سلام عشقم خوبی
-ممنون
+ات چیزی شده
-برو لباسات رو عوض کن و بیا تا درمورد صحبت کنیم
+اوکی
بعد از اینکه جیمین اومد
+خب بگو چی شده
-فیلا غذا بخوریم سرد میشه
+باشه
بعد از تمام شدن غذا ات خواست ظرف هارو جمع کنه ک جیمین اومد و ظرف هارو از دستم گرفت و گفت:
+بیا بشین بگو چی شده خودت خوب میدونی طاقت این رفتارت رو ندارم
رفتم و نشستن
+بگو
-جیمین
+جونم
-من حاملم
+چییییی ات ت تو الا چی گفتی من دارم بابا میشم بیا باهم ازدواج کنیم چی میگم ما قبلا ازدواج کردیم وای ممنونم و ات رو توی بغلش گرفت که حس کرد شونش خیس شده ات رو از خودش جدا کرد و دید داره گریه میکنه
+قشنگم چی شده تو خوشحال نیستی
-جیمین من میترسم مامان خوبی نشم
+این چ حرفیه تو بهترین مامان دنیا میشی
-واقعا
+معلومه
و دوباره همدیگه رو بغل کردن و به خوبی و خوشی زندگی کردن
و اونا صاحب ی دختر کوچولو شدن
(پایان)
#فیک #وانشات #ارمی #جیمین
۸۹.۲k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.