فیک ملاقات کوتاه پارت۷
+بله..حرفتون درسته .. منم امضا میکنم..
لحظه ای نگاه خشک و استرس رو توی چشماش دیدم..
مدیر/*عالیه..بفرمایین اینجا رو ام...
وسط حرفش پریدم
+در این صورت منم اخراجم..
مدیر/*چرا؟😳شما یکی از بهترین دانش اموزایی هستین که دیدم با توجه به کارنامه سالهای پیشتون
+بله..شما درست میگید..اییشون منو اذیت میکرد و الان میخواین اخراجش کنین .. اما منم شریک جرم محسوب میشم..چون از همون دو روز پیش از اینشون خوشم نمیومد بیرون از مدرسه اذیتش کردم و اونم یجورایی خواست جوابشو بده..
اگر تمایل دارید با کمال میل امضا میکنم..ولی خودمم اخراج میشم..
از چهرش مشخص بود میدونه دارم دروغ میگم..اما به روش نیاورد..
مدیر/*خیله خوب..بخاطر خودتون گفتم..بفرمایین میتونید برید..جناب مین با شما هم هستم..بفرمایین
یونگی خیلی سریع خودشو رسوند به در که مدیر صداش کرد..
مدیر/*حواسم بهت هست...مواظب رفتارت باش..فهمیدی؟
سری به نشانه تایید نشون داد و بیرون رفت..
من همراهش بیرون رفتم
بهم توجهی نکرد و راهشو پیش گرفت..
داشتم از مدرسه بیرون میرفتم که یاد کیفم افتادم..
+ای بابا..لنتی .. اوف
به سمت کلاس حرکت کردم
کیفم روی میزم بود تهیونگ هم رفتخ بود..
بی توجه به فضا کیفمو برداشتم..
خیلی گرمم بود..حالت سرگیجه و تهوع داشتم..انگار که فشارم افتاده باشه..
ماشین دم در منتظرم بود..سوار شدم و تا موقع رسیدن چشامو بسته نگه داشتم...
_________________
#تهیونگ
مدیر ا/ت رو صا زد و اون از کلاس خارج شد..
بهترین موقع بود که کارمو انجام بدم..
زود زیپ کیفشو باز کردم و اون تیکه کاغذو پیدا کردم..
تهیونگ/خودتو دیگه پوچ فرض کن و...
ادامه دارد..
لحظه ای نگاه خشک و استرس رو توی چشماش دیدم..
مدیر/*عالیه..بفرمایین اینجا رو ام...
وسط حرفش پریدم
+در این صورت منم اخراجم..
مدیر/*چرا؟😳شما یکی از بهترین دانش اموزایی هستین که دیدم با توجه به کارنامه سالهای پیشتون
+بله..شما درست میگید..اییشون منو اذیت میکرد و الان میخواین اخراجش کنین .. اما منم شریک جرم محسوب میشم..چون از همون دو روز پیش از اینشون خوشم نمیومد بیرون از مدرسه اذیتش کردم و اونم یجورایی خواست جوابشو بده..
اگر تمایل دارید با کمال میل امضا میکنم..ولی خودمم اخراج میشم..
از چهرش مشخص بود میدونه دارم دروغ میگم..اما به روش نیاورد..
مدیر/*خیله خوب..بخاطر خودتون گفتم..بفرمایین میتونید برید..جناب مین با شما هم هستم..بفرمایین
یونگی خیلی سریع خودشو رسوند به در که مدیر صداش کرد..
مدیر/*حواسم بهت هست...مواظب رفتارت باش..فهمیدی؟
سری به نشانه تایید نشون داد و بیرون رفت..
من همراهش بیرون رفتم
بهم توجهی نکرد و راهشو پیش گرفت..
داشتم از مدرسه بیرون میرفتم که یاد کیفم افتادم..
+ای بابا..لنتی .. اوف
به سمت کلاس حرکت کردم
کیفم روی میزم بود تهیونگ هم رفتخ بود..
بی توجه به فضا کیفمو برداشتم..
خیلی گرمم بود..حالت سرگیجه و تهوع داشتم..انگار که فشارم افتاده باشه..
ماشین دم در منتظرم بود..سوار شدم و تا موقع رسیدن چشامو بسته نگه داشتم...
_________________
#تهیونگ
مدیر ا/ت رو صا زد و اون از کلاس خارج شد..
بهترین موقع بود که کارمو انجام بدم..
زود زیپ کیفشو باز کردم و اون تیکه کاغذو پیدا کردم..
تهیونگ/خودتو دیگه پوچ فرض کن و...
ادامه دارد..
۱۴.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.