فیک گنگ مافیایی سیاه پارت 24
فیک گنگ مافیایی سیاه
Part 24
ویو سومی
ساعت 4 بود...خاک به سرم شد...باید سریع برم اماده بشم...میخوام ایندفعه یه لباس رنگ روشن و کیوت بپوشم(عکسش رو میزارم)...شاید بهم واقعا بیاد...اول رفتم یه دوش 30 مینی گرفتم و اومدم بیرون و موهام رو خشک کردم...لباسم رو پوشیدم و یه عطر خوشبو زدم ...4:40 بود که به تهیونگ زنگ زدم...گفت که الان میرسه
ویو تهیونگ
دوش رفته بودم و لباسم رو پوشیدم (عکسش رو میزارم) و یه عطر مردونه که بوش خنک بود زدم که سومی بهم زنگ زد...بهش گفتم که الان میرسم کلید خونه و سوویچ رو برداشتم رفتم پارکینگ و سوار ماشینم شدم و حرکت کردم
ویو سومی
کلید اتاقم و گوشیم رو برداشتم و رفتم نزدیک در هتل...منتظر وایستادم که تهیونگ برسه...یه 10 دقیقه گذشته که تهیونگ رسید و رفتم سوار شدم
+: سلام...به به...خوشتیپ کردی 🤭😎
_: افتاب امروز از کدوم طرف در اومده که شما لباس رنگ روشن پوشیدی...چقدر هم کیوته
+: خب با خودم گفتم که شاید بهم بیاد...واقعا خوبه یا داری تیکه بهم میدازی؟!
_: نه واقعا خیلی خوشگل شدی...خب بزن بریم
+: بریم
به اولین مرکز خرید که رسیدیم...ماشین رو توی پارکینگ اونجا تهیونگ پارک کرد و پیاده شدیم...40 دقیقه توی اون مرکز خرید بودیم و من هنوز لباسی که دوست داشتم پیدا نمیکردم...فکر کنم یه خورده هم تهیونگ کلافه شده بود 😓
🄲🄾🄽🅃🄸🄽🅄🄴🅂
Part 24
ویو سومی
ساعت 4 بود...خاک به سرم شد...باید سریع برم اماده بشم...میخوام ایندفعه یه لباس رنگ روشن و کیوت بپوشم(عکسش رو میزارم)...شاید بهم واقعا بیاد...اول رفتم یه دوش 30 مینی گرفتم و اومدم بیرون و موهام رو خشک کردم...لباسم رو پوشیدم و یه عطر خوشبو زدم ...4:40 بود که به تهیونگ زنگ زدم...گفت که الان میرسه
ویو تهیونگ
دوش رفته بودم و لباسم رو پوشیدم (عکسش رو میزارم) و یه عطر مردونه که بوش خنک بود زدم که سومی بهم زنگ زد...بهش گفتم که الان میرسم کلید خونه و سوویچ رو برداشتم رفتم پارکینگ و سوار ماشینم شدم و حرکت کردم
ویو سومی
کلید اتاقم و گوشیم رو برداشتم و رفتم نزدیک در هتل...منتظر وایستادم که تهیونگ برسه...یه 10 دقیقه گذشته که تهیونگ رسید و رفتم سوار شدم
+: سلام...به به...خوشتیپ کردی 🤭😎
_: افتاب امروز از کدوم طرف در اومده که شما لباس رنگ روشن پوشیدی...چقدر هم کیوته
+: خب با خودم گفتم که شاید بهم بیاد...واقعا خوبه یا داری تیکه بهم میدازی؟!
_: نه واقعا خیلی خوشگل شدی...خب بزن بریم
+: بریم
به اولین مرکز خرید که رسیدیم...ماشین رو توی پارکینگ اونجا تهیونگ پارک کرد و پیاده شدیم...40 دقیقه توی اون مرکز خرید بودیم و من هنوز لباسی که دوست داشتم پیدا نمیکردم...فکر کنم یه خورده هم تهیونگ کلافه شده بود 😓
🄲🄾🄽🅃🄸🄽🅄🄴🅂
۴.۵k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.