orchid p5
جکسون، همراه با کایلا تازه رسیده بودن که اون صحنه رو دیدن و جفتشون سرخ شدن. سلام کرد و منتظر بود تا اونها از هم جدا شن ولی... انگار اونا اصلا اینجا نبودن! تهیونگ هنوزم شکه بود و در حال فشردن تن کوک ب خودش بود تا فقط مطمئن شه که خواب نمیبینه! که مطمئن شه معشوق 16 سالش، که اخرین باروقتی 18 ساله بود فقط در حد سه ثانیه دیده بودش، هنوز زندس! که دار و دسته ی مکس، بلایی سرش نیاوردن... و کایلا، که اشک توی چشماش جمع شده بود، با لبخندی تلخ گفت
-اون.. اون پیداش کرد..!
☆چی؟ منظورت چیه عزیزم؟
کایلا لبخند دوباره ای زد و با جمله ی"برات توضیح میدم" دست جک رو گرفت و از کافه بیرون رفت... همه ی ادمایی که اونجا بودن، در حال نگاه کردن بهشون بودن. و جونگکوکم کمی خجالت کشیده بود. اون حتی اسم این مردو نمیدونست! و الان توی اغوشش بود. کم مونده بود اولین بوسشو هم مال خودش کنه.! با فکر ب این جمله، گونه هاش سرخ تر شدن و اروم، به تهیونگ گف
+ه.. هی.. عام.. میشه.. میشه بشینیمو حرف بزنیم؟ احساس میکنم که توضیح زیادی بهم بدهکاری چشم کهربایی..
تهیونگ، کمی ازش فاصله گرفت و گف
_چشم کهربایی؟
جونگکوک لبخندی زد و گف
+اوهوم.. چشم کهربایی، اسمیه که از هجده سالگیم روت گذاشتم.. وقتیکه برای دفعه ی اول دیدمت و..
کمی خجالت کشید اما ادامه ی جملشو گف
+عاشق چشمات شدم..(':
تهیونگ، نگاهشو بین چشماش گردوند و اروم نگاهشو به پایین سر داد. جایی پایین تر، درست روی لبهاش! دوباره نگاهشو به بالا اورد و ب چشماش نگاه کرد.. نمیدونست که میتونه خودشو کنترل کنه یا نه.. ولی ازونجایی که باعث خجالت معشوق کوچکش شده بود، با لبخندی ازش فاصله گرفت سمت یک میز راهنماییش کرد. هردو نشستند و دو تا کیک شکلاتی همراه با هات چاکلت سفارش دادند.
+خب..؟ نمیخای بهم بگی قضیه چیه و از کجا منو میشناسی..؟
تهیونگ، لبخند تلخی زد و گفت
_قضیه برمیگرده به زمانیکه تو، 16 ساله بودی...
فلش بک به سال 2018
-اون.. اون پیداش کرد..!
☆چی؟ منظورت چیه عزیزم؟
کایلا لبخند دوباره ای زد و با جمله ی"برات توضیح میدم" دست جک رو گرفت و از کافه بیرون رفت... همه ی ادمایی که اونجا بودن، در حال نگاه کردن بهشون بودن. و جونگکوکم کمی خجالت کشیده بود. اون حتی اسم این مردو نمیدونست! و الان توی اغوشش بود. کم مونده بود اولین بوسشو هم مال خودش کنه.! با فکر ب این جمله، گونه هاش سرخ تر شدن و اروم، به تهیونگ گف
+ه.. هی.. عام.. میشه.. میشه بشینیمو حرف بزنیم؟ احساس میکنم که توضیح زیادی بهم بدهکاری چشم کهربایی..
تهیونگ، کمی ازش فاصله گرفت و گف
_چشم کهربایی؟
جونگکوک لبخندی زد و گف
+اوهوم.. چشم کهربایی، اسمیه که از هجده سالگیم روت گذاشتم.. وقتیکه برای دفعه ی اول دیدمت و..
کمی خجالت کشید اما ادامه ی جملشو گف
+عاشق چشمات شدم..(':
تهیونگ، نگاهشو بین چشماش گردوند و اروم نگاهشو به پایین سر داد. جایی پایین تر، درست روی لبهاش! دوباره نگاهشو به بالا اورد و ب چشماش نگاه کرد.. نمیدونست که میتونه خودشو کنترل کنه یا نه.. ولی ازونجایی که باعث خجالت معشوق کوچکش شده بود، با لبخندی ازش فاصله گرفت سمت یک میز راهنماییش کرد. هردو نشستند و دو تا کیک شکلاتی همراه با هات چاکلت سفارش دادند.
+خب..؟ نمیخای بهم بگی قضیه چیه و از کجا منو میشناسی..؟
تهیونگ، لبخند تلخی زد و گفت
_قضیه برمیگرده به زمانیکه تو، 16 ساله بودی...
فلش بک به سال 2018
۳.۵k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.