اخرین لبخند... 𝚙𝚊𝚛𝚝 ⁴ (آخر)

ویو جینا:
با دوستم لونا رفتیم پاساژ تا یکم خرید کنیم ک دیدیم همونی ک شوگا میگفت میاد پیشش ازش یاد بگیره ساخت اهنگ رو
دیدم
رفتم سمتش و بهش سلام کردم

جینا. سلام

ات. سلام

جینا. شناختی.؟!

ات. اره

جینا. چرا امروز شوگا میگفت نرفتی کلاس؟!

ات. ولش مهم نیست

جینا. چرا هست بگو..

ات. ببین من دوست ( 👩 ) قبلی شوگا هستم

جینا. چ.. چ... چی؟!

ات. اره همین ک شنیدی * رف *
.
.
ویو ات:
خیلی عصبی بودم از پاساژ زدم بیرون و حرکت کردم سمت عمارت
وقتی رسیدم رفتم تو و نشستم به حرفای اون موقع شوگا گوش میکردم..( همیشه میمونم بات) ( خیلی... دارم ) ( هیچوقت ترکت نمیکنم)
اینا همش الکی و برعکس بود
نه باهام موند نه.. داشت و اینکه الکی گف ترکت نمیکنم.. :)
یاد بگیر تهش به کسی تکیه کنی
ک عین پدر هیچوقت نتونه‍ پشتت رو خالی کنه
.
.
ویو شوگا:
حسم هی به جینا کمتر میشد و بیشتر ازش بدم میومد
یروز تصمیم گرفتم تا به مادرم بگم . بریم از هم جدا شیم
.
.
چند سال بعد*
.
.
ویو ات:
سلام من مین ات هستم
چند سال میگذره از اون اتفاق و منو شوگا باهم صمیمی شدیم
امیدوارم بتونی به کسی تکیه کنی ک
تکیه گاهت باشه تا ابد...
.
.
.
.
پایان:)
خب خب نظرتون راجب به فیک چیه‍؟!
فیک بعدی از جین باشه‍؟!