پارت 26
پارت 26
خواستگار اجباری
1 سال بعد
آت: دایون .......... دايون،خوبی
دایون: نه اصلا احساس حال تهوع دارم
آت: وایسا زنگ پاشو بریم بیمارستان
دايون: باشه
پرش زمانی به بیمارستان
دکتر: خانم کیم هستین
آت: بله میشه بگین حال دايون چطوره؟
دکتر : راستش خانوم دايون باردار هستن
آت: واقعا ...... هوراااااا یعنی من عمه میشم هوراااااا باید برم دايون بگم بعدشم سوهو زنگ بزنم که بیاد
دکتر: بفرماييد
آت: سلام دايون خانوم
دایون: چی شد دکتر چی گفت ها
آت: خ....و...ب ...... خوب راستش......
دايون: آت بگو دیگه
آت: باشه دیگه هولم نکن اع تو مامان شدی ( با حالت شوق و ذوق )
دايون: دروغ میگی یعنی من مامان شدمممم عرررررررر وای خداااااااااا
آت: تازه زنگ زدم به سوهو الان دیگه میاد
چند دقیقه بعد
سوهو: سلام وای چی شده عزیزم خوبی
دايون: آره عزیزم خوبيم
سوهو: آها خداروشکر ولی یک دقیقه وایسا یعنی چی خوبيم من که حال تو رو فقط پرسیدم
دايون: نه دیگه تو حال دو نفرو پرسیدی من و بچمون
سوهو: يعنيييييييي من بابا شدم
آت: مبارک باشه داداش گلم
سوهو: مرسی آبجی خوشگلم
تق تق
سوهو: بفرماييد
دکتر: سلام خانوم دايون ميتونيد برید ولی لطفا داخل خونه خیلی کار نکنيد و بیشتر استراحت کنید
دايون: چشم دکتر
دکتر: خداحافظ
همه باهم خداحافظ
ویو آت
وای خدا یعنی من عمه شدم واييييي
خیلی خوشحالم خدا کنه شبیه من بشه خوشگل جذاب اصلا چی میشه جووووون ( چه اعتماد به نفسی اصلا 😁😂)
فردا صبح برای دايون یه صبحونه خیلی خوشمزه مقوی درست میکنم که بخوره وای ولی یک سال گذشت هنوز تهيونگ حافظش رو بدست نياورده هعي
خواستگار اجباری
1 سال بعد
آت: دایون .......... دايون،خوبی
دایون: نه اصلا احساس حال تهوع دارم
آت: وایسا زنگ پاشو بریم بیمارستان
دايون: باشه
پرش زمانی به بیمارستان
دکتر: خانم کیم هستین
آت: بله میشه بگین حال دايون چطوره؟
دکتر : راستش خانوم دايون باردار هستن
آت: واقعا ...... هوراااااا یعنی من عمه میشم هوراااااا باید برم دايون بگم بعدشم سوهو زنگ بزنم که بیاد
دکتر: بفرماييد
آت: سلام دايون خانوم
دایون: چی شد دکتر چی گفت ها
آت: خ....و...ب ...... خوب راستش......
دايون: آت بگو دیگه
آت: باشه دیگه هولم نکن اع تو مامان شدی ( با حالت شوق و ذوق )
دايون: دروغ میگی یعنی من مامان شدمممم عرررررررر وای خداااااااااا
آت: تازه زنگ زدم به سوهو الان دیگه میاد
چند دقیقه بعد
سوهو: سلام وای چی شده عزیزم خوبی
دايون: آره عزیزم خوبيم
سوهو: آها خداروشکر ولی یک دقیقه وایسا یعنی چی خوبيم من که حال تو رو فقط پرسیدم
دايون: نه دیگه تو حال دو نفرو پرسیدی من و بچمون
سوهو: يعنيييييييي من بابا شدم
آت: مبارک باشه داداش گلم
سوهو: مرسی آبجی خوشگلم
تق تق
سوهو: بفرماييد
دکتر: سلام خانوم دايون ميتونيد برید ولی لطفا داخل خونه خیلی کار نکنيد و بیشتر استراحت کنید
دايون: چشم دکتر
دکتر: خداحافظ
همه باهم خداحافظ
ویو آت
وای خدا یعنی من عمه شدم واييييي
خیلی خوشحالم خدا کنه شبیه من بشه خوشگل جذاب اصلا چی میشه جووووون ( چه اعتماد به نفسی اصلا 😁😂)
فردا صبح برای دايون یه صبحونه خیلی خوشمزه مقوی درست میکنم که بخوره وای ولی یک سال گذشت هنوز تهيونگ حافظش رو بدست نياورده هعي
۴.۳k
۱۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.