(خون شیرین)
پارت ۳
مادرم هم داشت زیر زیرکی میخندید؛به مادرم یه نگاهی انداختم که بس کنه.
جاناتان،با یه لبخند شیرین وارد اتاق شد.
جاناتان:سلام!
برای من و مادرم دست تکون داد و بعد با مادرم احوال پرسی کرد.جاناتان،پسر خوش قیافهای بود؛قدش نسبتا بلند بود،موهاش سفید و ژولیده بود،پوستش نرم و سفید بود،مهربون و آدم خون گرمی بود.مادرم دوستش داشت و میگفت که پسر خوبیه.جاناتان بعد از احوال پرسی با مادرم من رو بغل کرد و بعد کنار من وایساد.جاناتان،گلوش رو صاف کرد.
جاناتان:اهم اهم...مامان جان،میشه من و ا/ت رو تنها بزارین؟بلاخره عاشقا یه حرفای خصوصی با هم دارن.
مادرم نگاه شکاکی به من و جاناتان انداخت، بعد باشهی آرومی گفت و از اتاق رفت بیرون.همین که مادرم رفت بیرون،جاناتان رو کرد به من و گفت؛
جاناتان:میای باهم فرار کنیم؟
تا پارت بعد بای
مادرم هم داشت زیر زیرکی میخندید؛به مادرم یه نگاهی انداختم که بس کنه.
جاناتان،با یه لبخند شیرین وارد اتاق شد.
جاناتان:سلام!
برای من و مادرم دست تکون داد و بعد با مادرم احوال پرسی کرد.جاناتان،پسر خوش قیافهای بود؛قدش نسبتا بلند بود،موهاش سفید و ژولیده بود،پوستش نرم و سفید بود،مهربون و آدم خون گرمی بود.مادرم دوستش داشت و میگفت که پسر خوبیه.جاناتان بعد از احوال پرسی با مادرم من رو بغل کرد و بعد کنار من وایساد.جاناتان،گلوش رو صاف کرد.
جاناتان:اهم اهم...مامان جان،میشه من و ا/ت رو تنها بزارین؟بلاخره عاشقا یه حرفای خصوصی با هم دارن.
مادرم نگاه شکاکی به من و جاناتان انداخت، بعد باشهی آرومی گفت و از اتاق رفت بیرون.همین که مادرم رفت بیرون،جاناتان رو کرد به من و گفت؛
جاناتان:میای باهم فرار کنیم؟
تا پارت بعد بای
۵۹۲
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.