PART ❶❷
𝑳𝒐𝒗𝒆 𝒐𝒇 𝒔𝒆𝒗𝒆𝒏 𝒑𝒆𝒐𝒑𝒍𝒆
وارد اتاق شدن و دکتر با دیدن ا/ت شوکه شد.
دکتر: اینکه دختره
جونگکوک: میدونی که بهت اعتماد کردم
دکتر: اوکی
راوی: دکتر رفت بالا سر ا/ت و فشارشو گرفت. و یسری معاینه کرد و بعد از چند دقیقه کارش تموم شد.
از بغل تخت پاشد که جونگکوک پرسید
جونگکوک: چش بود؟
دکتر: چیز خاصی نبود راستش.....
کوک: بگید لطفا
دکتر: بخاطر عادت ماهانه بود.
کوک: اوکی ، ممنون که زحمت کشیدی اومدی.
دکتر: وظیفمه.
کوک:😊
دکتر: خدافظ
کوک: خدافظ
راوی: بعد رفتن دکتر کوک دوباره برگشت تو اتاق و دید که ا/ت هنوز خوابه ، خیلی اروم رفت کنارش رو تخت دراز کشید.
موهای ا/تو که ریخته بود تو صورتشو کنار زد و محو صورتش شد. و آروم باهاش صحبت میکرد.
کوک: تو فقط قبول کن که با من باشی هرچی که دارم و ندارمو به پات میریزم.
راوی: همین طور که صورت ا/تو ناز میکرد بعد چند دقیقه ا/ت بیدار شد.
ا/ت: من کجام؟
جونگکوک: ا/ت خوبی
ا/ت: کوک تویی؟
جونگکوک: اوهوم ، خودمم. حالت بهتره؟
ا/ت: من اینجا چیکار میکنم؟
جونگکوک: راستش تو خیابون حالت بد شد من دیدمت اوردمت خونم
ا/ت: پس اون تو بودی من فک کردم اندرو بود.
جونگکوک:.....اندرو؟
ا/ت: اوهوم
جونگکوک: میشه بپرسم که اون کیه.
ا/ت: دوستمه.
جونگکوک: موافقی بریم یه چیز بخوریم
ا/ت: مزاحمت نمیشم ، برم بهتره.
جونگکوک: تروخدا بمون (کیوت شدن)
ا/ت: اممممم ، اوکی
راوی: ا، اتاق اومدن بیرون و به سمت آشپز خونه رفتن و باهم دیگه شروع کردن به غذا درست کردن.
بعد اینکه غذا آماده شد ، غذا رو آوردن و جلوی تلوزیون نشستن و یه فیلم گذاشتن و مشغول شدن.
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
وارد اتاق شدن و دکتر با دیدن ا/ت شوکه شد.
دکتر: اینکه دختره
جونگکوک: میدونی که بهت اعتماد کردم
دکتر: اوکی
راوی: دکتر رفت بالا سر ا/ت و فشارشو گرفت. و یسری معاینه کرد و بعد از چند دقیقه کارش تموم شد.
از بغل تخت پاشد که جونگکوک پرسید
جونگکوک: چش بود؟
دکتر: چیز خاصی نبود راستش.....
کوک: بگید لطفا
دکتر: بخاطر عادت ماهانه بود.
کوک: اوکی ، ممنون که زحمت کشیدی اومدی.
دکتر: وظیفمه.
کوک:😊
دکتر: خدافظ
کوک: خدافظ
راوی: بعد رفتن دکتر کوک دوباره برگشت تو اتاق و دید که ا/ت هنوز خوابه ، خیلی اروم رفت کنارش رو تخت دراز کشید.
موهای ا/تو که ریخته بود تو صورتشو کنار زد و محو صورتش شد. و آروم باهاش صحبت میکرد.
کوک: تو فقط قبول کن که با من باشی هرچی که دارم و ندارمو به پات میریزم.
راوی: همین طور که صورت ا/تو ناز میکرد بعد چند دقیقه ا/ت بیدار شد.
ا/ت: من کجام؟
جونگکوک: ا/ت خوبی
ا/ت: کوک تویی؟
جونگکوک: اوهوم ، خودمم. حالت بهتره؟
ا/ت: من اینجا چیکار میکنم؟
جونگکوک: راستش تو خیابون حالت بد شد من دیدمت اوردمت خونم
ا/ت: پس اون تو بودی من فک کردم اندرو بود.
جونگکوک:.....اندرو؟
ا/ت: اوهوم
جونگکوک: میشه بپرسم که اون کیه.
ا/ت: دوستمه.
جونگکوک: موافقی بریم یه چیز بخوریم
ا/ت: مزاحمت نمیشم ، برم بهتره.
جونگکوک: تروخدا بمون (کیوت شدن)
ا/ت: اممممم ، اوکی
راوی: ا، اتاق اومدن بیرون و به سمت آشپز خونه رفتن و باهم دیگه شروع کردن به غذا درست کردن.
بعد اینکه غذا آماده شد ، غذا رو آوردن و جلوی تلوزیون نشستن و یه فیلم گذاشتن و مشغول شدن.
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
۳۷.۳k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.