اگه فکر کنن ترسناکن یا میخواید ترکشون کنی
◇_◇سانزو
سانزو ماسک میزد و فکر میکرد ترسناکه حتی کنار تو هیچ وقت هم در نمیآورد یبار جلو آیینه داشته به زخماش نگاه میکرد و لمسشون میکرد و با خودش زمزمه میکرد
=اگه این زخم ها نبودن میتونستم خودمو به ا.ت نشون بدم و لباشو ببوسم ولی...
که توی فضول پشت در اتاق بودی .
ا.ت=چرا میترسی زخمات رو ببینم.
=ا.ت ؟؟...اه خب ترسناکه
ا.ت=اون زهم های دور لبات که طرح زیبایی دارن زیبایی تورو دو برابر کرده من تورو به خودت دوست دارم نه به زخمات و نه به نحسی هات
و سانزو اومد ا.ت رو بغل کرد و لباش رو بوسید و ب آرزوش رسید
*کاکوچو*
اونروز که به زخمش نگاه میکرد و یاد خاطراتش می افتاد دلش میشکست و از خودش میترسید با خودش فکر میکرد ا.ت هم منو ترسناک میبینه...
ا.ت اومد داخل تا قهوه کاکوچو رو بده بهش که اشک های او رو دید اومد جلو و خم شد سمتش موهای کاکوچو رو داد پشت گوشش
ا.ت=به پی داری فکر میکنی که بهم اهمیت نمیدی*با لبخند*
کاکوچو=یه سوال...من هیولام
ا.ت پشماش ریخت و چشماش درشت شد بعد یه نبشخند زد زخم های پسر رو نوازش کرد
ا.ت=این زخم هیچوقت زیبایی قلب و چهره تورو از بین نمیبره *خندیدن*تازه تو الان با این زخم یه لول خفن تری
کاکوچو=*خندیدن* چشمام...؟
ا.ت چشماش رو بوسید و گفت=اینا بحثش جدا این چشما ۹۰ درصد چیزیه که من بخاطرش عاشقت شدم
<مایکی بونتن>
به سقف نگاه میکرد و به زندگیش اینکه هزاران آدم رو کشته و الان دیگه ادم کشتن براش عین آب خوردن از خودش ترسید با خودش فکر کرد که اگه ا.ت ازش بترسه چی ؟ اگه ... اگه بگه تو خطرناکی زندگیمو خراب میکنی چی پسرک اول تصمیم گرفت یه دخترک به دروغ بگه عاشقش نیست تا اینکه صدای دخترک رو تو مغزش حس کرد و با خودش فکر کرد اگه اون بره زندگیش از این که هست خراب تر میشه ا.ت اومد داخل اتاق و دید مایکی خیلی عمیق فکر میکنه.
ا.ت:اوهوم الان درباره کدوم ماموریت فکر میکنی
مایکی:نجات زندگیم
ا.ت:خب چی شد
مایکی:زندگی من جون من نیست یا پولام زندگق من یه آدمه.
ا.ت:خب اون کی هس...
مایکی:*بوسیدن* تو تنها دلیل منی
_هانما_
امروز دعوا کرده بودید با هانما بخاطر زیاد سیگار کشیدنش
هانما در ذهن:میره...نه بابا نمیره اگه رفت چی *نگاه کردم به بسته سیگار*
هانما بیرون از ذهن:ریدمت تموم شد
ادامه صحبت های ذهنی:خب الان کیساکی مرد اون رفت خب دلیل خاصی ندارم غیر از سیگار و خوردن و خوابیدن هه هه مزخرف زندگیمون شده اراذل بازی
زمزمه کردن آهنگ:ببین جوونیم داره با سیگارو از بین میره جوونم پیرم ...
...=هانما ببخشید*بغل کردن*
هانما=*بغضی گفت*یعنی نمیری
ا.ت:من که نمیخواستم برم تا ابد منو تو با همیم
هانما:دوست دارم بیب
ا.ت:منم ددی
سانزو ماسک میزد و فکر میکرد ترسناکه حتی کنار تو هیچ وقت هم در نمیآورد یبار جلو آیینه داشته به زخماش نگاه میکرد و لمسشون میکرد و با خودش زمزمه میکرد
=اگه این زخم ها نبودن میتونستم خودمو به ا.ت نشون بدم و لباشو ببوسم ولی...
که توی فضول پشت در اتاق بودی .
ا.ت=چرا میترسی زخمات رو ببینم.
=ا.ت ؟؟...اه خب ترسناکه
ا.ت=اون زهم های دور لبات که طرح زیبایی دارن زیبایی تورو دو برابر کرده من تورو به خودت دوست دارم نه به زخمات و نه به نحسی هات
و سانزو اومد ا.ت رو بغل کرد و لباش رو بوسید و ب آرزوش رسید
*کاکوچو*
اونروز که به زخمش نگاه میکرد و یاد خاطراتش می افتاد دلش میشکست و از خودش میترسید با خودش فکر میکرد ا.ت هم منو ترسناک میبینه...
ا.ت اومد داخل تا قهوه کاکوچو رو بده بهش که اشک های او رو دید اومد جلو و خم شد سمتش موهای کاکوچو رو داد پشت گوشش
ا.ت=به پی داری فکر میکنی که بهم اهمیت نمیدی*با لبخند*
کاکوچو=یه سوال...من هیولام
ا.ت پشماش ریخت و چشماش درشت شد بعد یه نبشخند زد زخم های پسر رو نوازش کرد
ا.ت=این زخم هیچوقت زیبایی قلب و چهره تورو از بین نمیبره *خندیدن*تازه تو الان با این زخم یه لول خفن تری
کاکوچو=*خندیدن* چشمام...؟
ا.ت چشماش رو بوسید و گفت=اینا بحثش جدا این چشما ۹۰ درصد چیزیه که من بخاطرش عاشقت شدم
<مایکی بونتن>
به سقف نگاه میکرد و به زندگیش اینکه هزاران آدم رو کشته و الان دیگه ادم کشتن براش عین آب خوردن از خودش ترسید با خودش فکر کرد که اگه ا.ت ازش بترسه چی ؟ اگه ... اگه بگه تو خطرناکی زندگیمو خراب میکنی چی پسرک اول تصمیم گرفت یه دخترک به دروغ بگه عاشقش نیست تا اینکه صدای دخترک رو تو مغزش حس کرد و با خودش فکر کرد اگه اون بره زندگیش از این که هست خراب تر میشه ا.ت اومد داخل اتاق و دید مایکی خیلی عمیق فکر میکنه.
ا.ت:اوهوم الان درباره کدوم ماموریت فکر میکنی
مایکی:نجات زندگیم
ا.ت:خب چی شد
مایکی:زندگی من جون من نیست یا پولام زندگق من یه آدمه.
ا.ت:خب اون کی هس...
مایکی:*بوسیدن* تو تنها دلیل منی
_هانما_
امروز دعوا کرده بودید با هانما بخاطر زیاد سیگار کشیدنش
هانما در ذهن:میره...نه بابا نمیره اگه رفت چی *نگاه کردم به بسته سیگار*
هانما بیرون از ذهن:ریدمت تموم شد
ادامه صحبت های ذهنی:خب الان کیساکی مرد اون رفت خب دلیل خاصی ندارم غیر از سیگار و خوردن و خوابیدن هه هه مزخرف زندگیمون شده اراذل بازی
زمزمه کردن آهنگ:ببین جوونیم داره با سیگارو از بین میره جوونم پیرم ...
...=هانما ببخشید*بغل کردن*
هانما=*بغضی گفت*یعنی نمیری
ا.ت:من که نمیخواستم برم تا ابد منو تو با همیم
هانما:دوست دارم بیب
ا.ت:منم ددی
۹.۶k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.