part 11
پسرا رفتن و داشتم بهدسمت اتاقم میرفتم که دست کسی دور کمرم حلقه شد.
کوک بود
:بیبی از این به بعد اتاق من میخوابی
ات:چرا
کوک:چون عشق منی و منو پشت سرش کشوند.
رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم و یکی از تیشرتای کوک که تا زانوم بود رو پوشیدم و رو تخت دراز کشیدم.
کوک:اووو بیب شبا جذاب تری
خنده ای کردم و چیزی نگفتم.
بعد از عوض کردن لباساش اونم اومد روی تخت و بغلم کرد و سرمو روی سینش گذاشت.
:همیشه دوست داشتم عشقمو اینطوری بغل کنم
ات:هوم
کوک:دوسم داری؟
ات:معلومه
کوک:ممنونم
قلب انگشتی بهش نشون دادم و سعی کردم بخوابم.
ساعت ۳ صب بود که با خواب بدی که دیده بودم از خواب بیدار شدم و به گریه افتادم.
خواب وحشتناکی بود.
از صدام کوک هم بیدار شد و سرشو روی پام گذاشت و مشغول گفتن حرف های ارامش بخش شد تا حالم بهتر شه و خوابم ببره.
کوک بود
:بیبی از این به بعد اتاق من میخوابی
ات:چرا
کوک:چون عشق منی و منو پشت سرش کشوند.
رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم و یکی از تیشرتای کوک که تا زانوم بود رو پوشیدم و رو تخت دراز کشیدم.
کوک:اووو بیب شبا جذاب تری
خنده ای کردم و چیزی نگفتم.
بعد از عوض کردن لباساش اونم اومد روی تخت و بغلم کرد و سرمو روی سینش گذاشت.
:همیشه دوست داشتم عشقمو اینطوری بغل کنم
ات:هوم
کوک:دوسم داری؟
ات:معلومه
کوک:ممنونم
قلب انگشتی بهش نشون دادم و سعی کردم بخوابم.
ساعت ۳ صب بود که با خواب بدی که دیده بودم از خواب بیدار شدم و به گریه افتادم.
خواب وحشتناکی بود.
از صدام کوک هم بیدار شد و سرشو روی پام گذاشت و مشغول گفتن حرف های ارامش بخش شد تا حالم بهتر شه و خوابم ببره.
۱۲.۷k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.