❥𝐩𝐚𝐫𝐭/𝟑
رفتم کلاسم و دوباره با بچه ها گرم صحبت شدم من جیهوپ کوچیکترم بخاطره همین خداروشکر توی کلاسم نبود
پس کلی با دخترا شلوغ کاری کردیم به حدی که معلوم های کلاس های دیگه میومدن و ساکتمون میکردن اما بازم شروع میکردیم...
بلاخره استاد امد و درس رو شروع کرد و طبق معمول همیشه زنگ اول خلاصه درس دیروزش رو امتحان میگرفت و من واقعا درسم خوب بود و اولین نفر ورقم رو دادم و رفتم حیاط
امروز ورزش نوبت کلاس F7بود و جیهوپ توی اون کلاسه رفتم توی حياط روی دورترین نیمکت نشستم و منتظر شدم تا دخترا بیان جی یو بعد از من امد بیرون همیشه با تقلب میاد بالا خیلی دختر قلدریه و خر پول به ما نمیرسه اما خیلی قیافه میاد و با سر جنگ داره خودمم نمیدونم چرا خیلی هم روی جیهوپ کراشه و همیشه سعی داره از این راه حرصم بده شاید دختر دیگه ی بود مشکل نداشتم اما تحمل این واقعا سخته چه برسه دیگه دوست دختر داداشم باش و جیهوپ ازش جلوم دفاع کنه اون وقت دوتایی شونو خودم خاک میکنم
به هر حال از کلاس امد بیرون و با چشم غره و عشوه روی نیمکت کناریم نشست چند دقیقه ی گذشت، جیهوپ مسئول وسایل ورزشیه و دیگ کارشون تموم شد بود و داشت وسایل هارو برمیگردوند که جی یو بدو رفت سمتشو
جی یو:اوپااا....
جیهوپ:جی یون سلام خوبی؟
جی یو:ممنون میشه امشب بیایی کلاب همه بچه ها هستیم لطفا
جیهوپ:اما جی یو...
جی یو:لطفا، لطفا بیــ
با امدن دخترا دیگه بقیه حرفشون و نفهمیدم و باهم رفتیم اما دخترا سرگرم بودم اما از فکر جیهوپ بیرون نمیومدم يعني قبول کرده؟
از اونجايی که داداشم قلب طلایی داره حتما دلشو نشکسته اما منم داداشمو میخوام اون هرشب منو میبرد بگردم
اصلا من چرا دارم اینجوری حرف میزنم اهه براچی باید اصلا بهش فکر کنم به جهنم منم با دخترا میرم بیرون
یونا:دخترا میایین امشب آخر شب بریم پارک****هیچکس نیست مزه میده تازه نگهبان رو هم یکم اذیت میکنیم..
از اونجايی که پایه ی دیونه بازی های هم بودیم به کله قبول کردن اون روز هم توی مدرسه گذشت و بابا ماشین برامون فرستاده بود خواستم با دخترا بیا اما بازم جناب داداش قاط زد
یونا:تهوون(راننده) میشه به بابا بگی من با دوستام امدم ممنون
خواستم برم که از کلاهِ هودیه ی سفیده کوتاهم گرفت و کشید کنار خودش
جیهوپ:ببخشید، در نبود بابا من باید ازت محافظت کنم، بفرما
یونا:نه بابا از کی احساس مسئولیت کردی (چشم غره)
جیهوپ:از همون اولش که مال من بودی بفرما
سویونگ:یونا میایی یا نه؟
خواستم جواب بدم که جیهوپ زودتر از من دست به کار شد
جیهوپ:نه خانما بقیه روزتون خوش بای
اخمی کوچیکی کردم که بیشتر کیوت شده بودم از خنده جیهوپ فهمیدم نشستم تا خونه بهش نگاه کردم چرا اون هرکار بخواد میکنه بعد من نمیتونم اهههههه اون با هر دختری بخواد حرف میزنه اما من نه
اصلا که اینطوره هیچ دختری هم نباید نزدیک جیهوپ بشه...
انگار که از رفتار صبح جی یو حسودیم شده بود، این طبیعه ی که هرخواهری برای برادرش حسود بشه؟ یعنی بقیه هم وقتی دختری نزدیک داداششون بشه همینجوری میشن!؟
نخیر اصلا اینطور نیست من فقط عصبانیم که نمیذاره هرکاری بخوام بکنم
با این فکرا توی سرم بلاخره رسیدیم خونه و بازم بدون اهمیت بهش پیاده شدم و جلو جلو رفتم و وارد عمارتمون شدم
&سلام خانم
یونا:سلام مامان بابا کجاست
&اتاق کارش
یونا:باشه ممنون
&چیزی شده
یونا:بعدا میگم
بدو بدو رفتم اتاق بابام و مامان و جیهوپ متعجب نگام میکردن رفتم و جلوی در وایستادم و در زدم و بعد از اجازه وارد شدم
***
𝐣𝐡𝐨𝐩𝐞
$باز جی شده دعوا کردین؟
جیهوپ:نه، بحث های کوچیکی بود اما نه
𝐘𝐮𝐧𝐚
یونا:بابا یکم وقت داری؟
@ چرا که نه عزیزم چیزی شده؟
یونا:بابا تو به جیهوپ میگی اینقدر اذیتم کنه
@ يعني چی؟
یونا:بابا جیهوپ خودش هرجا و هرکاری بخواد میکنه هرلباسی بخواد میپوشه اما منو اذیت میکنه، من حق هرکاری رو ندارم، حق ندارم با کسی که میخوام برم بیرون تو بهش میگی که اینکارو کنی آخه چرا
@ یونا چرارآتیشی شدی دخترم آروم باش اون خیر و صلاحتو میخواد میدونی جیهوپ چقدر نگرانته همیشه سعی داره توی بهترین شرایط باشه تورو نمیدونم اما اگه من جای تو بودم از خدام بود اینطور داداشی
یوانا:آره بابا جون منم خیلی دوسش دارم اما زیادروی نیست؟
@ باشه من باهاش حرف میزنم میگم کمتر نگرانی کنه
یونا:لطف میکنی باباجون
بعد از حرف زدن با بابام رفتم توی اتاقمو لباسامو عوض کنم....
...
𝐋𝐢𝐤𝐞/𝟔𝟓
𝐜𝐨𝐦𝐦𝐞𝐧𝐭/𝟐𝟎𝟎
𝐟𝐨𝐥𝐥𝐨𝐰/𝟓
پس کلی با دخترا شلوغ کاری کردیم به حدی که معلوم های کلاس های دیگه میومدن و ساکتمون میکردن اما بازم شروع میکردیم...
بلاخره استاد امد و درس رو شروع کرد و طبق معمول همیشه زنگ اول خلاصه درس دیروزش رو امتحان میگرفت و من واقعا درسم خوب بود و اولین نفر ورقم رو دادم و رفتم حیاط
امروز ورزش نوبت کلاس F7بود و جیهوپ توی اون کلاسه رفتم توی حياط روی دورترین نیمکت نشستم و منتظر شدم تا دخترا بیان جی یو بعد از من امد بیرون همیشه با تقلب میاد بالا خیلی دختر قلدریه و خر پول به ما نمیرسه اما خیلی قیافه میاد و با سر جنگ داره خودمم نمیدونم چرا خیلی هم روی جیهوپ کراشه و همیشه سعی داره از این راه حرصم بده شاید دختر دیگه ی بود مشکل نداشتم اما تحمل این واقعا سخته چه برسه دیگه دوست دختر داداشم باش و جیهوپ ازش جلوم دفاع کنه اون وقت دوتایی شونو خودم خاک میکنم
به هر حال از کلاس امد بیرون و با چشم غره و عشوه روی نیمکت کناریم نشست چند دقیقه ی گذشت، جیهوپ مسئول وسایل ورزشیه و دیگ کارشون تموم شد بود و داشت وسایل هارو برمیگردوند که جی یو بدو رفت سمتشو
جی یو:اوپااا....
جیهوپ:جی یون سلام خوبی؟
جی یو:ممنون میشه امشب بیایی کلاب همه بچه ها هستیم لطفا
جیهوپ:اما جی یو...
جی یو:لطفا، لطفا بیــ
با امدن دخترا دیگه بقیه حرفشون و نفهمیدم و باهم رفتیم اما دخترا سرگرم بودم اما از فکر جیهوپ بیرون نمیومدم يعني قبول کرده؟
از اونجايی که داداشم قلب طلایی داره حتما دلشو نشکسته اما منم داداشمو میخوام اون هرشب منو میبرد بگردم
اصلا من چرا دارم اینجوری حرف میزنم اهه براچی باید اصلا بهش فکر کنم به جهنم منم با دخترا میرم بیرون
یونا:دخترا میایین امشب آخر شب بریم پارک****هیچکس نیست مزه میده تازه نگهبان رو هم یکم اذیت میکنیم..
از اونجايی که پایه ی دیونه بازی های هم بودیم به کله قبول کردن اون روز هم توی مدرسه گذشت و بابا ماشین برامون فرستاده بود خواستم با دخترا بیا اما بازم جناب داداش قاط زد
یونا:تهوون(راننده) میشه به بابا بگی من با دوستام امدم ممنون
خواستم برم که از کلاهِ هودیه ی سفیده کوتاهم گرفت و کشید کنار خودش
جیهوپ:ببخشید، در نبود بابا من باید ازت محافظت کنم، بفرما
یونا:نه بابا از کی احساس مسئولیت کردی (چشم غره)
جیهوپ:از همون اولش که مال من بودی بفرما
سویونگ:یونا میایی یا نه؟
خواستم جواب بدم که جیهوپ زودتر از من دست به کار شد
جیهوپ:نه خانما بقیه روزتون خوش بای
اخمی کوچیکی کردم که بیشتر کیوت شده بودم از خنده جیهوپ فهمیدم نشستم تا خونه بهش نگاه کردم چرا اون هرکار بخواد میکنه بعد من نمیتونم اهههههه اون با هر دختری بخواد حرف میزنه اما من نه
اصلا که اینطوره هیچ دختری هم نباید نزدیک جیهوپ بشه...
انگار که از رفتار صبح جی یو حسودیم شده بود، این طبیعه ی که هرخواهری برای برادرش حسود بشه؟ یعنی بقیه هم وقتی دختری نزدیک داداششون بشه همینجوری میشن!؟
نخیر اصلا اینطور نیست من فقط عصبانیم که نمیذاره هرکاری بخوام بکنم
با این فکرا توی سرم بلاخره رسیدیم خونه و بازم بدون اهمیت بهش پیاده شدم و جلو جلو رفتم و وارد عمارتمون شدم
&سلام خانم
یونا:سلام مامان بابا کجاست
&اتاق کارش
یونا:باشه ممنون
&چیزی شده
یونا:بعدا میگم
بدو بدو رفتم اتاق بابام و مامان و جیهوپ متعجب نگام میکردن رفتم و جلوی در وایستادم و در زدم و بعد از اجازه وارد شدم
***
𝐣𝐡𝐨𝐩𝐞
$باز جی شده دعوا کردین؟
جیهوپ:نه، بحث های کوچیکی بود اما نه
𝐘𝐮𝐧𝐚
یونا:بابا یکم وقت داری؟
@ چرا که نه عزیزم چیزی شده؟
یونا:بابا تو به جیهوپ میگی اینقدر اذیتم کنه
@ يعني چی؟
یونا:بابا جیهوپ خودش هرجا و هرکاری بخواد میکنه هرلباسی بخواد میپوشه اما منو اذیت میکنه، من حق هرکاری رو ندارم، حق ندارم با کسی که میخوام برم بیرون تو بهش میگی که اینکارو کنی آخه چرا
@ یونا چرارآتیشی شدی دخترم آروم باش اون خیر و صلاحتو میخواد میدونی جیهوپ چقدر نگرانته همیشه سعی داره توی بهترین شرایط باشه تورو نمیدونم اما اگه من جای تو بودم از خدام بود اینطور داداشی
یوانا:آره بابا جون منم خیلی دوسش دارم اما زیادروی نیست؟
@ باشه من باهاش حرف میزنم میگم کمتر نگرانی کنه
یونا:لطف میکنی باباجون
بعد از حرف زدن با بابام رفتم توی اتاقمو لباسامو عوض کنم....
...
𝐋𝐢𝐤𝐞/𝟔𝟓
𝐜𝐨𝐦𝐦𝐞𝐧𝐭/𝟐𝟎𝟎
𝐟𝐨𝐥𝐥𝐨𝐰/𝟓
۱۴۲.۸k
۱۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.