وقتی میشنی رو پاشون
چان : داشت توی اتاق آهنگسازی روی کامبک جدیدشون کار میکرد که به صورت خیلی یهوی و بی دلیل رفتی و روی پاهاش نشستی …
-ات حواست هست کجا نشستی؟
-اومم اره ….
-و اینم میدونی که کارت عاقبت خوبی نداره هوم؟
-شاید
باشه خودت خواستی …. این حرف و گفتو با گرفتن کمرت فاصله ی بینتون رو به صفر رسوند و لباشو روی لبات کوبوند
لینو : روی مبل نشسته بودید که تو این حرکت رو روش انجام دادی دادی… با تعجب داشت نگاهت میکرد اما بعد از چند لحظه ی کوتاه تعجبش به پوزخند تبدیل شد و تو رو دقیقا وسط پاش اونجایی که نباید ..گذاشت ( میدونید که کجا رو میگم ؟)
-دلت براش تنگ شده نه؟ یا شایدم دلت برای ناله های خودت تنگ شده ….
چانگبین : تو باشگاه بودین که پات به یکی از دستگاه ها گیر کرد و افتادی روی چانگبین دقیقا جایی افتادی که نباید ….چانگبینم که از این افتادن تو بدش نیومده بود نگاه خماری بهت کرد و خودشو بیشتر بهت چسبوند …
-ات میدونستی یه راه بهتر هم واسه کالری سوزندن هر دومون وجود داره … تازه لذت بیشتری هم داره …
هیونجین: توی بار پیش دوست پسرت نشسته بودی که با دیدن دوست پسر سابقت توی همون بار تصمیم گرفتی که عوض تموم اون ناراحتیات که باعثش اون بود رو امشب در بیاری پس اروم روی پای هیونجین نشستی و دستاتو دور گردنش حلقه کردی …هیونجین که تا الان منظورت رو از این کار یهویت نگرفته بود نگاهی به اطراف انداخت که با دوست پسر قبلی تو که با تعجب داشت به شما نگاه میکرد متوجه این کار تو شد و اونم دستاشو به سمت کمرت برد و نوازش بار اونها رو روی بدنت حرکت میداد و در همین خودشو بهت نزدیک کرد و دم گوشت چیزی رو پچ پچ کرد که گرچه این حرکت هیون از بیرون جوری دیده میشد که انگار داره میبوستت …..
-میدونی که این کارم نشون دادن اینکه تو مال منی به اون مرتیکه نیست و قراره بیشتر از اینها پیش بریم؟ چون جایی که نشستی جای درستی نبود لیدی ….
هان: داشت غذا میخورد که تو این حرکت روش زدی …. هان با چند بار سرفه تازه تونست تو وضعیتی که توشه رو درک کنه …. همون جور که داشت چشمای سنجابیش و پر از تعجبش به نگاه خمار تبدیل میشد با لحن ارومی لب زد…
-ات حالا که فکر میکنم بدن تو برای من بهترین غذاست ….
فلیکس: تو و فلیکس دوست صمیمی هم بودید و خب توی یکی از جمع دوستای مشترکتون داشتید بازی جرات حقیقت رو انجام میدادید که برای جرات باید برای یه دقیقه رو پای فلیکس میشستی و خب به خاطر این بازی مجبور شدی اینکارو انجام بدی …اما خب هرچقدر بیشتر میگذشت بیشتر متوجه گرمای بدن فلیکس و بزرگتر شدن عضوش میشدی …میخواستی پاشی که فلیکس اروم جوری که فقط خودت بشنوی لب زد ….
-شاید امشب بتونیم یه بار این کار رو تست کنیم نه ؟
-ات حواست هست کجا نشستی؟
-اومم اره ….
-و اینم میدونی که کارت عاقبت خوبی نداره هوم؟
-شاید
باشه خودت خواستی …. این حرف و گفتو با گرفتن کمرت فاصله ی بینتون رو به صفر رسوند و لباشو روی لبات کوبوند
لینو : روی مبل نشسته بودید که تو این حرکت رو روش انجام دادی دادی… با تعجب داشت نگاهت میکرد اما بعد از چند لحظه ی کوتاه تعجبش به پوزخند تبدیل شد و تو رو دقیقا وسط پاش اونجایی که نباید ..گذاشت ( میدونید که کجا رو میگم ؟)
-دلت براش تنگ شده نه؟ یا شایدم دلت برای ناله های خودت تنگ شده ….
چانگبین : تو باشگاه بودین که پات به یکی از دستگاه ها گیر کرد و افتادی روی چانگبین دقیقا جایی افتادی که نباید ….چانگبینم که از این افتادن تو بدش نیومده بود نگاه خماری بهت کرد و خودشو بیشتر بهت چسبوند …
-ات میدونستی یه راه بهتر هم واسه کالری سوزندن هر دومون وجود داره … تازه لذت بیشتری هم داره …
هیونجین: توی بار پیش دوست پسرت نشسته بودی که با دیدن دوست پسر سابقت توی همون بار تصمیم گرفتی که عوض تموم اون ناراحتیات که باعثش اون بود رو امشب در بیاری پس اروم روی پای هیونجین نشستی و دستاتو دور گردنش حلقه کردی …هیونجین که تا الان منظورت رو از این کار یهویت نگرفته بود نگاهی به اطراف انداخت که با دوست پسر قبلی تو که با تعجب داشت به شما نگاه میکرد متوجه این کار تو شد و اونم دستاشو به سمت کمرت برد و نوازش بار اونها رو روی بدنت حرکت میداد و در همین خودشو بهت نزدیک کرد و دم گوشت چیزی رو پچ پچ کرد که گرچه این حرکت هیون از بیرون جوری دیده میشد که انگار داره میبوستت …..
-میدونی که این کارم نشون دادن اینکه تو مال منی به اون مرتیکه نیست و قراره بیشتر از اینها پیش بریم؟ چون جایی که نشستی جای درستی نبود لیدی ….
هان: داشت غذا میخورد که تو این حرکت روش زدی …. هان با چند بار سرفه تازه تونست تو وضعیتی که توشه رو درک کنه …. همون جور که داشت چشمای سنجابیش و پر از تعجبش به نگاه خمار تبدیل میشد با لحن ارومی لب زد…
-ات حالا که فکر میکنم بدن تو برای من بهترین غذاست ….
فلیکس: تو و فلیکس دوست صمیمی هم بودید و خب توی یکی از جمع دوستای مشترکتون داشتید بازی جرات حقیقت رو انجام میدادید که برای جرات باید برای یه دقیقه رو پای فلیکس میشستی و خب به خاطر این بازی مجبور شدی اینکارو انجام بدی …اما خب هرچقدر بیشتر میگذشت بیشتر متوجه گرمای بدن فلیکس و بزرگتر شدن عضوش میشدی …میخواستی پاشی که فلیکس اروم جوری که فقط خودت بشنوی لب زد ….
-شاید امشب بتونیم یه بار این کار رو تست کنیم نه ؟
۱۷.۸k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.